تامالت

به توکل نام اعظمت

تامالت

به توکل نام اعظمت

کنسرت موسیقی کلاسیک هم مثل اکثر رویدادها فاز مخصوص خودش رو داره و البته اینجا نمی‌خواهم بگم دستمال گردن ببندید یا کلاه انگلیسی سرتان بزارید! نه اینجا برخی از اداب حظور در کنسرت رو باهم می‌خوانیم که عمده آن به ما یاد می‌دهد که چه کارهایی دیگران را آزار می‌دهد وبه چه نکته‌هایی باید توجه کنیم.

لباس
باید باور کنید که شما به کاخ ناپلئون دعوت نشدید و از طرفی پیکنیک هم نمی‌روید! لازم نیست لباس شما بسیار فاخر و مجلل باشد از طرفی هم یک تیشرت که رویش عکس باب اسفنجی دارد هم مناسب نیست. سعی کنید خودتان باشید و همان لباسی که برای ادارات دولتی و سرکار انتخاب می‌کنید، همان لباس را هم برای کنسرت موسیقی کلاسیک بپوشید و به اصطلاح شل بگیرید و از آن لذت ببرید! :)

بعضی از کنسرت‌ها (که نویسنده کتاب درباره‌اش نوشته و من فکر می‌کنم در ایران همچین چیزی نداریم یا حداقل من ندیدم) تم مخصوصی دارند که معمولا یا نوعی لباس مثل کت و شلوار و بلوز دامن یا رنگی خاص دارند و البته بسیار مناسب است اگر به کنسرتی دعوت شدید، از دعوت کننده بپرسید که چه لباسی می‌پوشد.

کنسرت را به دیگران زهر نکنید
شما در کنسرت راک یا شیش و هشت (همان ها که حتی خواننده از لب خوانی عقب هم بیوفته کسی نمی‌فهمه ) اگر بغل دستیتان پاکت چیپسش را باز کند و با صدای بلند چیپس بخورد نمی‌فهمید اما در کنسرت موسیقی کلاسیک کمترین صدای شما اعم از خمیازه، سرفه، عطسه، فین و ... بغل دستیتان را نارحت می‌کند اگر سرما خوردید پیشنهاد می‌کنم به کنسرت نروید و از همه مهمتر صدای سازها گاهی بلند و گاهی کوتاه است این یعنی تا شما به دوستتان بگویید فلان نوازنده چقدر خوب ساز می‌زند ممکن است صدا پایین بیاید و نظر شما را علاوه بر دوستتان بقیه حضار هم بشنوند و در آخر اگر خوابتان ببرد و شروع به خمیازه و خُر و پف شوید تبدیل به منفورترین آدم سالن می‌شوید. اگر دعوتتان کردند مطمئن باشید این آخرین کنسرتی است که دعوت می‌‌شوید. آخرین نکته‌ای که در کتاب معرفی شد و اینجا برایتان می‌نویسم سر وقت آمدن است. کنسرت موسیقی کلاسیک برای خیلی‌ها بسیار مهم است این یعنی فردی زمان و وقت خود را هزینه کرده که در جایگاهش بنشیند و پنج دقیقه بعد از کنسرت وقتی قطعه بتوهوون یعنی دادادادام شروع می‌شود و او در اوج تمرکز است شما از روی پاهایش رد می‌شید و میگویید ببخشید ببخشید! تازه این ریسک هم هست که صندلی را اشتباه بنشینید و از شما بخواهند بلند شید به صندلی دیگه‌ای بروید و در حین همه این مسائل ارکستر در حال نواختن است و به سونات 5 رسیده و شما دارید در سالن (که گاهی چندان کوچک هم نیست) می‌چرخید و ببخشید ببخشید کنان هم کنسرت را برای خودتان و هم دیگران زهر می‌کنید.

دست و جیغ و هورا
چه زمانی باید کف زد؟ به باتوم‌های رهبر ارکستر نگاه کنید در ضمن کسی از شما انتظار ندارد کف زدن را در مراسم شروع کنید. اگر نفر دوم باشید کمتر دیده می‌شوید.
یک کنسرت محصول ماه‌ها و روزهای کارگروهی و انفرادی افرادی است که در یک جا به صورت زنده برای شما تولید اصوات موزون می‌کنند. فاز موتسارت نگیرید که مثلا عده‌ای را تشویق نکنید. گاهی تشویق شما باعث اعتماد به نفس نوازنده‌ای می‌شود که روزها و ماه‌ها تمرین کرده و حالا از استرس قضاوت شدن یک نت را بالاتر یا پایین‌تر زده است.

 

  • دختر پاییز آبانی

معمولا ما در ماشین، جشن‌ها و عروسی‌ها موسیقی گوش می‌دهیم و حتی گاهی با آن می‌رقصیم. اما وقتی اسم موسیقی کلاسیک به میان می‌آید یاد آهنگ‌های بی‌نام و نشان در گذشته می‌افتیم که یک گروه از زنان و مردان با تعداد زیادی نوازنده در حال نواختن و خواندن هستند و مجلسی با شکوه و مجللی به وجود می‌آورند.
ما معمولا سمفونی‌های برتر دنیا را نمی‌شناسیم زیرا اصلا نمی‌دانیم سمفونی چیست و به نظر من درک درستی هم از فرایند جهانی شدن مخصوصا در موسیقی نداریم :)
در این مطلب می‌خواهم بگویم که موسیقی کلاسیک چیست و چطور می‌توانیم از این نوع موسیقی فاخر بیشترین لذت ممکن را ببریم یا به بیانی دیگر میوه‌های ارزشمند این درخت پربار رو بچینیم.

اگر بخواهیم موسیقی را تعریف کنیم باید بگوییم موسیقی مجموعه صداهایی است که برای ایجاد فرم و بیان احساس در حالتی سازمان یافته به وجود می‌آید. موسیقی کلاسیک هم مانند هر نوع موسیقی دیگری است با این تفاوت که صداهای موسیقی کلاسیک معمولا ساختارشان فرم مشخص‎تر دارند.

کلمات مرتبط با موسیقی کلاسیک:

ریتم به معنی نبض و قلب جریان موسیقی است. درطول روز ما مدام در حال نواختن ریتمی هستیم. از نفس کشیدن و قدم برداشتن ما گرفته تا تپش قلب و پلک زدنمان دارای ریتم است. در موسیقی ریتم یا به زبانی دیگر ضربان و تپش معمولا نوع موسیقی را معلوم می‌کند.
کلمه بعدی که می‌خواهم از آن صحبت کنم کلمه «ملودی» است. ملودی یعنی چند نت، صداهای زیر و بم را به نحوی کنار هم قرار بدهیم که صدایی دلنشین و لذتبخش بدهد. وقتی آهنگی را گوش می‌دهید و با دهان ریتم آهنگ را سوت میزنید، شما دارید یک ملودی که در ذهنتان مانده و برایتان اثرگذار بوده را تکرار می‌کنید.
کلمه اخر که دوست داشتم اینجا از آن صحبت کنم کلمه «هارمونی» است. هارمونی در معنی لغوی به معنای هماهنگی است. این هماهنگی یک آهنگ است که باعث غنا و ارزش بیشتر یک آهنگ می‌شود. هرچه موسیقی هماهنگی بیشتری بین نت‌ها و میزان‌ها داشته باشد، موسیقی فاخرتری است.

آرامش نهفته در موسیقی کلاسیک به جامعه عصبانی و از هم گسیخته ما کمک می‌کند کمی آرام شده و حول محور موسیقی کلاسیک دور هم جمع شویم. مطمئن باشید این از بهترین حالت‌های ممکن برای آرامش درونی جامعه ماست.
پس حداقل روزی یکبار به کانال موسیقی کلاسیک سر بزنید و برای خود موسیقی تجویز کنید.

  • دختر پاییز آبانی

«من می‌اندیشم، پس هستم»: جمله‌ی معروفی که احتمالا برای حداقل یک مرتبه آنرا شنیده‌ایم. آغاز فاعل انگاشتن انسان، شروع پوزیتیویسم. این جمله در ابتدا آنقدر زیبا و بدیهی به نظر می‌رسد که اگر نه اینکه ذوق شنونده را برانگیزد که در اقل، تائید او را در پی خواهد داشت. اما آیا این جمله درست است؟ نکته‌ای که کمتر به آن فکر کرده‌ایم.

گزاره از دو بخش تشکیل شده است: من می‌اندیشم و من هستم که صورت منطقی آن «اگر من بیاندیشم، آنگاه من هستم» است. فرض «من می‌اندیشم» تنها فرضی است که قرار است بر طبق آن استنتاج صورت گیرد -که در غیراینصورت باید تمام مفروضات برای رسیدن به حکم ذکر شوند، اندیشیدن بدون هیچ وابستگی. حکم نیز «بودن» من است، یعنی چیزی که قرار است استنتاج شود این است که چون من می‌اندیشم، پس من وجود دارم و هستم. چیز بیشتری از این نمی‌خواهیم، اجازه دهید که فرض کنیم که نیستیم (و بالذاتِ فرض، نوعی از اندیشیدن را در اختیار داریم)، چون من اندیشه می‌کنم، پس طبق حکم مذکور، من هستم. من هستم و من نیستم و این تناقض است. در واقع تناقض از آنجا نشأت گرفته است که در استدلال دکارت، بصورت ضمنی در کنار اندیشیدن، بودن نیز مستتر است، اما از آنجا که مفروض اندیشیدن نداشتن هیچگونه وابستگی به بودن است، پس می‌توان فرض نبودن را نیز در نظر گرفت. فرض نبودن، در واقع اندیشیدن است در مورد نبودن و از اندیشیدن بودن نتیجه می‌شود! به نظر گزاره آنچنان که باید قدرتی در اثبات وجود ندارد.

هایدگر عقیده دارد که دکارت این جمله را به عنوان قیاس صوری استفاده نمی‌کند و در نزد وی، هستم نتیجه‌ی اندیشیدن نیست و در حقیقت صورت عکس آنرا به عنوان بنیاد ماجرا استفاده می‌کند. او صورت قیاس صوری این گزاره را «id quod cogitat, est; cogito; ergo sum» می‌داند (اگر چیزی بیندیشد، هست؛ می‌اندیشم؛ پس هستم.»

  • دختر پاییز آبانی

نمی دانم این چه عادت غلطی است که در جامعه رایج شده است. خیلی راحت دور هم می نشینیم و از دیگران حرف می زنیم و به سادگی آب خوردن درمورد آن ها قضاوت می کنیم. انگار در مقام خداوندی قرار داریم.

فلانی آدم خوبی است. فلانی دل رحم است. دیگری ضعیف است، آن فرد بلند و آن یکی کوتاه است. اگر فردی دچار مشکل می شود برخی می گویند حقش بود از بس بدی کرد خدا هم او را به چنین عذابی دچار کرده است. اگر کسی به مقام و ثروت قابل توجهی دست یابد بعضی ها قضاوت می کنند که حتماً خدا دوستش داشته که به او این چنین امکاناتی عطا نموده است. یا در اداره ها و سازمان ها این نوع قضاوت ها بسیار وجود دارد. 

به عنوان مثال اگر کارمند کوچکترین اختلاف نظری با آقای رئیس داشته باشد به راحتی قضاوت کرده و می گوید: نیروی ضعیفی است و یا توان کاری پایینی دارد. جالب است خیلی وقت ها این قضاوت ها در مورد کسانی است که از آن ها اطلاعات زیادی هم نداریم. یا اینکه آن ها را اصلاً ندیده ایم و یا بسیار کم با هم مراوده داشته ایم.

وقتی نسبت به مسئله ای شناخت پیدا نکرده ایم و شروع می کنیم به قضاوت این از جهل ماست. معمولاً زمانی یک فرد شروع به قضاوت می کند که یکی از این کارها را در ذهن خود انجام می دهد؛ فضولی کردن یا قیاس کردن. مورد قضاوت قرارگرفتن همان اندازه که برای ما ناخوشایند است، برای دیگران هم آزاردهنده است. متوقف کردن قضاوتِ دیگران و جایگزین کردن آن با پذیرفتن نقطه ضعف های طرف مقابل برای دو طرف التیام بخش است و با یاد گرفتن این مهارت هم قضاوت کننده سبک می شود، هم قضاوت شونده آرام می گیرد و انسان به گناه بزرگ غیبت و بدگویی پشت سر دیگران آلوده نمی گردد.

اینکه بعضی ها به صورت مستمر در مورد دیگران قضاوت می کنند دلایل متفاوتی می تواند داشته باشد. به عنوان مثال برخی به دلیل شرایط خاص خانوادگی خود قضاوت کردن درباره دیگران را به عنوان یک عامل کمکی در برقراری رابطه یاد گرفته و بدان عادت کرده اند. برخی در مورد دیگران قضاوت می کنند تا در اصل، خودشان را مخفی کرده باشند چرا که مواردی را در دیگران می بینند که در خودشان هم وجود دارد و آنها این ویژگی را دوست ندارند.

عده ای با قضاوت منفی در مورد دیگران و تحقیر آن ها برای مهم جلوه دادن خود و داشتن حس بهتر استفاده می کنند. اما هیچ کدام از این دلایل سبب نمی گردد قضاوت کردن حس مناسبی برای انسان ایجاد نماید زیرا اساساً قضاوت کردن دارای بار منفی است. و تنها راه رسیدن به آرامش عشق ورزیدن به دیگران و قبول کردن آنهاست همان طور که هستند و بهترین نقطه شروع از خویشتن است یعنی انسان به خود عشق بورزد و به خود احترام گذارد. ما از درون انسان ها و نیت آنها آگاه نیستیم. تنها خداوند حکیم است که می داند در دل هر انسانی چه می گذرد و هم اوست که بر اساس آنچه می داند قضاوت می کند و جزای عمل انسان را می دهد. پس بدانیم و آگاه باشیم که قضاوت در مورد خوب و بد دیگران و نیت اعمالشان در حوزه صلاحیت ما نیست لذا ما انسان ها به جای خداوند متعال حق نداریم در مورد خوبی و یا بدی کسی نظر داده و "نباید قضاوت کنیم!"

  • دختر پاییز آبانی

رون تی بک بنیانگذار شناخت درمانیست.اساس و پایه شناخت درمانی بر مفهوم افکارناسازگارانه و نگرشها و فرضهای اشتباه بنا شده است که به این افکار و نگرشهای اشتباه خطای شناختی میگویند. در واقع کار یک شناخت درمانگر به مراجع خود این است که به او کمک کند افکار اشتباه و خطاهای شناختی خودش نسبت به پدیده های بیرونی را بازبینی و اصلاح نماید.

همه ما الگوهای ذهنی ثابتی داریم که در هسته فکری ما نقش بسته است. با هر اتفاق بیرونی این الگوهای ذهنی با پیامهایی که از قبل دریافت کرده اطلاعات را تفسیر و ناخودآگاه به ما القا میکند که چه تفکری داشته باشیم ، چه احساسی بخاطر آن تفکر تجربه نماییم و در نهایت چه رفتاری را صورت دهیم.

اگر این نظام درونی ذهن ما باورهایی سالم و متعادل داشته باشد ما فکر مناسب ، احساس درست و رفتار شایسته ایی در مقابل پدیده ها و اتفاقات خوب یا بد بیرونی صورت میدهیم اما اگر این نظام اشکال داشته باشد نسبت به مسائل بیرونی ما دچار افکار اتوماتیک ناخوشایند خواهیم شد که این افکار ناخوشایند را خطاهای شناختی مینامند.

مهمترین اصل در شناخت درمانی این است که احساس منفی یا احساس مثبت ما ناشی از اندیشه منفی یا اندیشه مثبت است. غم و افسردگی بخاطر تفکریست که خود را شکست خورده میداند. احساس نگرانی ناشی تفکر به خطرات آینده است. احساس حقارت بخاطر فکر مقایسه خودمان با دیگران پدید میاید.احساس درماندگی ناشی از این است که فکر میکنید این وضعیت دشوار دائما ادامه میابد.

افکار منفی ما باعث احساس ناخوشایند ما شده و ما فکر میکنیم این شرایط دائمی است و ادامه میابد و قطعا این طرزی فکری منفی و ناسالم است. داشتن افکار منفی کاملا طبیعی است اما اینکه یک فکر منفی درست یا نادرست باشد نکته مهمی است. افکار منفی نادرست و ناسالم منجر به احساسات منفی ما میگردند.

  • دختر پاییز آبانی

دبیره میخی هخامنشی به خاطر سادگی اولین نوع دبیره میخی بود که رمزگشایی شد. به‌طور خلاصه روند خوانش مجدد به صورت زیر بود. از میان شاهان هخامنشی تنها کسی که پدرش شاه نبود داریوش بود؛ بنابراین ابتدا کلمهٔ شاه از روی تکرار به فواصل نسبتاً برابر (فلان شاه فرزند بهمان شاه فرزند…) حدس زده شد. از روی این دوقرینه نام داریوش خوانده شد و به کمک منابع یونانی و اسم شاهان هخامنشی سایر نویسه‌ها نیز خوانده شدند. گروتفند آلمانی و راولینسون بریتانیایی نقشی کلیدی در این فرایند داشتند. پژوهشگران و زبانشناسان با خواندن کتیبه‌های میخی ملاحظه‌کردند که با زبانی که شباهت بسیاری با سانسکریت (زبان باستانی هند) دارد مواجهند. سانسکریت زبانی کاملاً شناخته‌شده در آن زمان بود. به این ترتیب کتیبه‌های هخامنشی خوانده شدند.

در سال ۱۶۲۱م. سیاح ایتالیایی به نام پیترو دلاواله از کتیبه‌های تخت‌جمشید چند علامت میخی نقاشی کرد و با خود به اروپا برد و به حدس خود گفت که این دبیره باید از چپ به راست خوانده شود. شاردن جهانگرد فرانسوی در سال ۱۶۷۴م. یکی از کتیبه‌های ایرانی را در سیاحتنامه خود ترسیم کرد و کنت کای لوس در ۱۷۶۲ م. تصویر گلدانی از مرمر را که بر روی خود کتیبه‌هایی از سه دبیره میخی و یک دبیره مصری داشت انتشار داد و زمینه را برای تحقیق باز کرد. در سال ۱۷۶۵م. کارس تنس نی‌بور دانمارکی کتیبه‌هایی از پاسارگاد کپی برداشت و معلوم کرد که دبیره‌های این کتیبه‌ها از سه نوع است و ساده‌ترین آنها مرکب از چهل و دو علامت می‌باشد. دانشمند دانمارکی دیگری به نام مون‌تر نوع دوم دبیره میخی را در سال ۱۸۰۲م. دبیره سیلابی یا هجایی اعلام کرد و گفت هر علامت آن نمایندهٔ یک هجاست و دبیره سوم نیز ایدئوگرامی است یعنی هر علامت نمایندهٔ یک مفهوم یا کلمه‌است. بعدها دانشمند مزبور گفت در جاهایی که کتیبه به سه نوع دبیره نوشته شده هر سه از حیث مضمون راجع به یک مطلب‌اند و هرکدام از دبیره‌ها متعلق به یک زبان است. به عقیدهٔ او دبیره اول باید متعلق به زبانی باشد که متن در ابتدا به آن زبان نوشته شده و بعد آن را به دو زبان دیگر ترجمه کرده‌اند و چون زبان اهالی پارس، که تخت‌جمشید در آن واقع است، زبان پارسی بوده پس جای اول را باید به زبان پارسی داد. پس از آن او بخواندن دبیره اول که ساده‌تر بود پرداخت. او با این مجاهدت‌ها توانست دو حرف را که عبارت از «آ» و «ب» باشند معلوم کند و نیز متوجه شد که چند علامت دبیره میخی در ایران باستان همیشه با هم و به یک ترتیب تکرار می‌شوند ولی گاه آخر این چند علامت تغییر می‌کند. در ادامهٔ تلاش‌های مون تر، محقق دیگری به نام گروت فند به این نتیجه رسید که این چند علامت که به یک ترتیب و با هم تکرار می‌شوند باید کلمه شاه باشد و کلمه‌ای که قبل از آن آمده و در دو کتیبه مختلف است اسم شاه. بالا خره بعد از مجاهدت و تلاشهای فراوان محققین راولین سن موفق شد راز کتیبهٔ بیستون داریوش اول را که با سه زبان نوشته شده بود (پارسی قدیم، ایلامی،آسوری) فاش کند؛ و این باعث شد تا الفبای زبان پارسی باستان معلوم شود و چهارصد واژه از این زبان بدست آمد. علامات دبیره میخی دوم نیز به کوشش راولین سن در سال ۱۸۵۵ م. کاملاً معلوم شد و محقق شد که زبان آن زبان ایلامی یا زبان شوش جدید است. بعد از این به خواندن دبیره سوم پرداختند در اینجا کار با اشکالات بسیار همراه بود زیرا این دبیره کمتر از دو دبیره دیگر جا گرفته بود. «مون تر» در ۱۸۰۲ م. گفت که بعضی علامات دبیره سوم شبیه علاماتی است که بر آجرهای بابلنوشته شده و از خرابه‌های این شهر قدیم بدست آمده‌است. بر اثر اکتشافات الیاردا و ابت تاا در نینوا ثابت گردید که دبیره سوم کتیبه‌های هخامنشی همان دبیره آسوری وبابلی است و دیگر شکی نماند که شاهان هخامنشی بعد از زبان پارسی قدیم و زبان ایلامی به دبیره و زبان آسور و بابل، که زبان و دبیره نخستین مردم متمدن آسیای پیشین بود توجه داشته و آن را بکار می‌برده‌اند. بر اثر کوشش صدوپنجاه‌سالهٔ این پژوهندگان ما امروزه از هر جهت به زبان و دبیره رایج زمان هخامنشیان آگاهیم.

  • دختر پاییز آبانی

قاشی، نگارگری یا رسم، فرآیندی است که طی آن رنگ بر روی یک سطح مانند کاغذ یا بوم ایجاد نقش می‌کند و اثری خلق می‌شود. فردی که این فرایند توسط او انجام می‌گیرد نقاش نام دارد، به‌خصوص زمانی که نقاشی حرفهٔ شخص باشد.

نقاشی یکی از رشته‌های اصلی هنرهای تجسمی است و قدمت آن شش برابر زبان نوشتاری می‌باشد. نقاشی دارای سبک های مختلفی است که در این مطلب به معرفی سبک نقاشی رئالیسم می پردازیم :

 

سبک رئالیسم
رئال یعنی واقعی و رئالیسم به معنی واقعی گری و حقیقت گرایی، نوعی گرایش هنری است که اشیاء و موجودات را آنگونه که هستند، زشت را زشت و زیبا را زیبا ترسیم می نمایند. سبک نقاشی رئالیسم نقطه مقابل سبک رومانتیک قرار دارد. سعی هنرمند نقاش رئالیسم در این است که موضوعات منتخب را بدون کم و کاست و شیرین کاری و عوام فریبانه شدن طرح در ذهن بیننده، ترسیم کند و تخیلات غیرواقعی نیافریند و شعار ندهد. مبنای کار آنان صادقانه نگری و صادقانه اندیشیدن است.

سبک رئالیسم علاوه بر اروپا، بخش عظیمی از روسیه را به خصوص در شاخه های اجتماعی و سیاسی در بر گرفت. هدف هنرمند سبک رئالیسم به تصویر کشیدن موضوعات عادی و روزمره مردم کوچه و بازار، دهقانان، کارگران و سایر اقشار جامعه است. بر خلاف مکاتب قبلی خود، فقط به دنبال به تصویر درآوردن صحنه های ناب و زیبا و تجملی زندگی نبوده است.

 

نقاشان معروف سبک رئالیسم در اورپا:

گوستاو کوربه، ژان فرانسوا میله، انوره دومیه، ادوارد مانه و هنرمندان معروف روسی: ایوان شیشکین، ایلیار پین، کرامسکوی، می باشند.

مشهورترین و اصلی ترین هنرمند سبک رئال، گوستاو کوربه، نقاش فرانسوی بود. کوربه می گوید هدفم این بوده است که بتوانم رسوم، اندیشه ها و ظواهر را آنچنان که به چشم می بینم شبیه سازی کنم. همچنین او می گوید: من اصلا نمی توانم فرشته ای را بکشم که او را هرگز ندیده ام. فرشته را نشانم دهید تا بتوانم تابلویی از پیکرش بکشم. این نقطه مقابل "رومانتی سیسم" است.

  • دختر پاییز آبانی

در طول این سال­‌ها بارها و بارها به این نتیجه رسیده­‌ام که در این بازی، موفقیت هنرمند کاملا به این بستگی دارد که بتواند مردم را با خود داشته باشد. و از اینکه مردم بدانند در هر قدم از این راه ( از ابتدای ارتباط‌شان با آثار شما تا انتها) شما چه گام­‌هایی برمی­‌دارید، اطمینان حاصل کند. مهم این است که شما بدون توجه به شرایط و موقعیت مردم همواره به آن­ها خوش آمد بگویید و همیشه در دسترس آن­ها باشید. لازم است از اینکه آیا مردم فهمیده­‌اند که شما چه کاری انجام می­‌دهید، هدفتان چیست و قصد دارید از طریق هنرتان چه چیزی را انتقال دهید، اطمینان حاصل کنید. اگر همه این کارها را به خوبی انجام دهید قطعا شانس شما برای موفقیت افزایش می­‌یابد.

شما نمی­‌توانید بسادگی هنر خود را منتشر کنید و بدون اینکه هیچ تلاشی انجام دهید از مردم انتظار داشته باشید که خودشان به سرعت به اهمیت آن پی ببرند. سوالات زیادی ممکن است پرسیده شود. شما باید به آن­ها نشان دهید که چطور با شما تماس بگیرند، چه سوالی و چطور بپرسند، چطور قیمت را بپرسند و در کل اینکه باید همه راه­‌ها و روش­‌های خرید را به آن­‌ها نشان دهید و خلاقانه و فعال آنها را راهنمایی کنید تا مطمئن شوید هیچوقت گیج و سردرگم نمی­‌شوند.

شما باید مردم را راحت بگذارید و اجازه دهید که آنها با آرامش پیش روند و خودشان با توجه بیشتر به اهمیت کار شما پی ببرند. شما تنها فردی هستید که در برابر آنها مسئولید. شما باید توضیحات مربوطه را به آن­ها بدهید نه فقط برای اینکه برای دیدن کار شما وقت بگذارند بلکه برای اینکه هدف شما را نیز از خلق آن اثر درک کنند و متقاعد شوند که اثر هنری شما را با اشتیاق به مجموعه خود بیافزایند. این شما هستید که باید این کار را به خوبی انجام دهید و تجربه و اطلاعات لازم در مورد خودتان و آثارتان را به روشنی و با دقت در اختیار آنها قرار دهید.

مورد دیگری که شما به عنوان یک هنرمند باید رعایت کنید این است که باید درک کنید که یک اثر هنری تلاشی مشارکتی بین شما و مخاطبین است. من با هنرمندان زیادی مواجه شدم که وقتی در مورد هنر خود صحبت می­‌کنند و یا می­‌نویسند، فقط درباره خودشان حرف می­زنند(اینکه هدفشان چه بوده، چه لذتی می­‌برند، چه احساس فوق العاده­‌ای دارند و اینکه هنرشان چه تاثیری بر زندگی‌شان گذاشته است). البته این­‌ها عالی است و همینطور هم باید باشد. اما آنها یک موضوع بسیار بسیار مهم را فراموش کرده­‌اند و آن ما هستیم. مخاطبین. این باعث خوشحالی من است که می­‌بینم هنرمندی عاشق کارش است. اما حس عجیبی که دارم این است که هنر او چه چیزی برای من دارد و چرا من باید به آن اهمیت بدهم.

شما می‌دانید که هنرتان چه چیزی برای شما دارد، پس باید به ما هم نشان دهید که برای ما چه دارد. اگر این کار را نکنید و ما را در تردید رها سازید بی­‌عدالتی است. ما واقعا راهی نداریم که بتوانیم هنر شما را تجربه کنیم، پس چرا باید به نگاه کردن به آن ادامه دهیم؟ چه برداشتی باید از آن داشته باشیم؟ و از همه مهمتر اینکه هنر شما چه جایگاهی در زندگی ما دارد؟ به بیان دیگر شما باید همه آن لذت­‌ها و منفعتی را که از خلق اثر خود برده­‌اید به ما هم تعمیم دهید و نشان دهید که ماهم می­‌توانیم از آن لذت ببریم. ما این را می­‌خواهیم.

  • دختر پاییز آبانی

در دنیای پیشرفته امروزی،افراد بایستی یک هو ش فر هنگی(CQ) را برای سازگاری بهتر با شرایط و زمینه های فرهنگی توسعه دهند به طوری که بتوانند به طور متفاوتی در این محیط فکر کرده و رفتار کنند( کیم، یاماگوچی، کیم و میاهارا ۲۰۱۵، وارد، ویلسون و فیشر ۲۰۱۱). هوش فرهنگی به عنوان یک نوع هوش مفهومی سازی شده است که منعکس کننده توانایی فرد برای رفتارموثربا افراد با سوابق فرهنگی متفاوت است(ارلی و انگ ۲۰۰۳).روایی ساختاری و روایی افتراقی CQ در زمینه های فرهنگی مختلف اثبات شده است( انگ و همکاران ۲۰۰۷، شین، کاربوز، کاکسال و ارکان ۲۰۱۳). پنج صفت شخصیتی به صورت عوامل موثر بر CQ در نظر گرفته شده است( اتک و همکاران ۲۰۰۶). با این حال، توجهی به شیوه تاثیراثرات متقابل صفات شخصیتی برروی هو ش فر هنگی نشده است.بدون این دانش، امکان درک نقش مهم صفات شخصیتی در افراد مختلف برای راهنمای ارزیابی، انتخاب و توسعه استعداد های بین المللی وجود ندارد. از این روی، جدا از تاکید غالب مطالعات قبلی بر روی پنج صفت شخصیتی و ویژگی های افراد در شرایط بین المللی، هدف این مطالعه بررسی اثر تعاملی تجربه پذیری و سازشکاری بر روی هو ش فر هنگی می با شد.
اگرچه هوش از حیث سازگاری با محیط تعریف می شود( استبرنبرگ ۱۹۹۹)، هوش فرهنگی یک هوش منحصر به فرد برای سازکاری با محیط فرهنگی بوده و به ما در درک دلیل موثر بودن برخی از افراد نسبت به افراد دیگر در شرایط فرهنگی متنوع کمک می کند( توماس و همکاران ۲۰۱۵). بر اساس چارچوب چند بعدی هوش و اطلاعات هو ش فر هنگی به عنوان یک ساختار چند بعدی در نظر گرفته می شود از جمله ابعادفرا شناختی، شناختی، انگیزشی و رفتاری( ارلی و انگ ۲۰۰۳). هوش فرهنگی فرا شناختی اشاره به فرایند های تفکر در مورد تفکر و نگرشی دارد که افراد از آن ها برای کسب و درک دانش فرهنگی استفاده می کنند و برای تبیین تجربه های بین فرهنگی استفاده می شود. هوش فرهنگی شناختی توانایی فرد برای درک تشابه و تفاوت های میان فرهنگ های مختلف است و این کار مستلزم ساختار های دانش عمومی و نقشه های ذهنی در مورد فرهنگ های متفاوت است( انگ وهمکاران ۲۰۰۶). هو ش فر هنگی انگیزشی اشاره به علاقه فرد یا شخص به تجربه فرهنگ های دیگر و یک باور دارد که می تواند به طور موثر در محیط فرهنگی متفاوت عمل کند( انک و همکاران ۲۰۰۶). هو ش فر هنگی رفتاری به معنی توانایی فرد برای کسب رفتار های مناسب برای یک فرهنگ جدید است( ارلی و پترسون ۲۰۰۴).
علی رغم مربوط به تئوری چند بعدی هوش( گاتفردسون ۲۰۰۳)، یک مفهوم هو ش فر هنگی مبتنی بر تئوری توسعه می یابد( توماس ۲۰۰۶، توماس و همکاران ۲۰۱۵).اندازه گیری های هو ش فر هنگی، که به مراتب ابزار های خود گزارشی مشابه با اندازه گیری های روان سنجی سایر انواع اطلاعات ، روایی و پایایی می با شد. از این روی تحقیقات در مورد هو ش فر هنگی، شواهد زیادی را در مورد منحصر به فرد بودن ساختار هوش فرهنگی و برایند های ان تولید کرده است.این همبستگی زیادی با هوش عمومی ندارد بلکه با هوش عاطفی ارتباط دارد( مون ۲۰۰۱۰، راکساول، سیلر ، انگ ، وان دین و انن ۲۰۱۱). هو ش فر هنگی و هوش عمومی برای رهبری فرهنگی مهم است، در حالی که این دو برای رهبری داخلی از اهمیت زیادی برخوردار است( راک استال و همکاران ۲۰۱۱). هو ش فر هنگی موجب بهبود یادگیری از تجربه بین المللی، قضاوت فرهنگی و مذاکره بین فرهنگی شده و مدیران را قادر به رهبری تیم و نواوری سازمانی می کند.( التکوفو مانو ۲۰۰۹، کراو و فیرهام ۲۰۱۱). از این روی سازمان های جهانی برای انتخاب و توسعه استعداد با سطوح بالاتر هو ش فر هنگی و پتانسیل بالاتر برای توسعه هو ش فر هنگی برای رقابتی ماندن در محیط چالش پذیر ازاد عمل می کند.
پنج عامل شخصیتی مستقل با ابعاد هو ش فر هنگی همبستگی دارد( انک و همکاران ۲۰۰۶). به طور ویژه تر، ارتباطات معنی دار بین هو ش فر هنگی وجدانی و فرا شناختی وجود داشت.: پایداری عاطفی و سازشکاری عاطفی با هوش فرهنگی رفتاری، برون گرایی با هو ش فر هنگی شناختی، انگیزشی و رفتاری و تجربه پذیری با همه چهار عامل مربوط به هو ش فر هنگی( انگ و همکاران ۲۰۰۶). اگرچه مدل ۵ عاملی به عنوان مهم ترین مدل ساختار صفات شخصیتی در نظر گرفته شده است، صفات شخصیتی به طور جداگانه وجود ندارند، بلکه با سایرافراد با صفات دیگر همراه است( مرز و راس ۲۰۱۱، پنی ، دیوید و ویت ۲۰۱۱).اثرات تعاملی صفات شخصیتی قادر به پیش بینی عملکرد شغلی و رفتار فراتر از اثرات افزایشی ۵ عامل بود( هافستی، مارتینف مور و پروین ۲۰۱۲). هدف این مطالعه بررسی اثر تعاملی صفات شخصیتی بر روی هو ش فر هنگی با تاکید بر تجربه پذیری و سازشکاری بر اساس تئوری یادگیری اجتماعی است.

  • دختر پاییز آبانی

بخش‌هایی از مغز که مسئول بیداری افراد در طول روز هستند، در مراحل اولیه بیماری‌ های مربوط به کاهش حافظه آسیب می‌بینند. به همین دلیل چرت‌های زیاد در طول روز می‌تواند نشانه بیماری آلزایمر، بسیار قبل از بروز علائم اولیه باشد.

این مطالعه که توسط محققان دانشگاه کالیفرنیا در سان فرانسیسکو صورت گرفته است، نشان می‌دهد پروتئینی به نام تاو عامل آسیب به بخشی از مغز است که مسئول بیداری افراد در طول روز به حساب می‌آید و از طرفی پروتئین‌های تاو و آمیلوئید عامل اصلی ابتلا به بیماری آلزایمر هستند.

محققان با بررسی مغز ۱۳ متوفی مبتلا به آلزایمر و هفت فرد سالم دریافتند آلزایمر به بخشی از مغز که مسئول بیداری در طول روز است حمله می‌کند و این ناحیه از اولین بخش‌هایی است که تحت تاثیر این بیماری قرار می‌گیرد.

  • دختر پاییز آبانی