«هنر مفهومی» دستاوردی از آوانگاردگرایی در هنر مدرن است. در جریان گرایشات مدرنیسم، اکثر نقاشان مدرنیسم در زمینه مجسمه سازی، ماتریال شناسی، گرافیک و حتی انیمیشن و سینما تجربه هایی کسب کردند و در نهایت آثاری مفهومی را ارائه دادند که تاثیرات مشترکی از تمام شاخه های هنری داشت.اگرچه آغازگران این گرایش را به هنرمندان آمریکایی انگلیسی همچون جوزف کاسوت، لارنس وینر، استنلی براون و... مربوط می دانند ولی باید گفت که هر اثر هنری باید دارای مفهوم باشد. مفهومی که فرای ظاهر و صورت اثر بوده و ارائه معنا می کند. القای معنا در هنر مفهومی ممکن است شخصی باشد، چه برای هنرمند و چه برای مخاطب و چه در عنوان اثر و چه در ارائه آن. این قسمتی از اندیشه جهانی شدن هنر است و در جستجوی مفهوم برای مخاطب عام.
چرا که گرافیک محیطی نیز زاده تمام جریانات مدرنیسم در هنر و پیدایش گرافیک دو بعدی است. به تفسیری می توان پیشینه گرافیک محیطی را به دیوارنگاره های انسانهای اولیه مربوط ساخت. از همان زمانی که انسان سعی در هماهنگی و حتی چیره شدن بر پدیده های محیط در پیرامون خود را داشت. از همان زمان که انسان محلی برای ثبات و زندگی خود در نظر گرفت برای ارتباط پیدا کردن بیشتر با محیط و شناخت بیشتر آن و پیدا کردن یک تعریف برای حضور خود در محیط به آراستن آن پرداخت و به مرور زمان با کلنجار بیشتری در محیط سعی در دست یافتن به سهولت بیشتر برای زندگی داشت. حتی مفهوم گرایی در آثار انسان های اولیه نیز قابل بررسی است. ، شاید بتوان گفت که گرافیک محیطی نتیجه گرایشات چند رسانه ای و مفهومی فعالیت هنرمندان همین دوره هاست. اولین تابلوهای مغازه ها، سردر فروشگاه ها و تابلوهای راهنمایی که به قصد اطلاع رسانی محض، بدون خلاقیت و اندیشه هنری ساخته شده اند و تاریخی نامشخص ولی بسیار دورتر از تاریخ شروع گرایشات هنر مفهومی دارند نشان می دهد که گرافیک محیطی قدمتی بسیار دارد. در نتیجه این طور استنباط می شود که گرافیک محیطی زاده هنر مفهومی نیست ولی هنر مفهومی تاثیرات زیادی در عصر حاضر بر آن داشته است. نقطه مشترک گرافیک محیطی و هنر مفهومی، حضور مستمر مخاطب در اثر است.
- ۲ نظر
- ۰۵ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۰۲