تامالت

به توکل نام اعظمت

تامالت

به توکل نام اعظمت

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

دمِ در دادسرا، نشسته بودم توی ماشین تا جای پارک پیدا شود. مامور کلانتری، پسر جوانی را با دستبند نگه داشته بود کنار ماشین پلیس. توی این سرما یک لا پیراهن تنش بود و داشت می‌لرزید. دختر جوانی با دماغ قرمز و چشم‌های خیس، آمد شال‌گردنی انداخت دور گردن پسر و گونه‌اش را بوسید. سرباز تند شد. چیزی به پرخاش گفت و پسر جوان را هل داد داخل دادسرا. دختر همانجا نشست روی زمین و زد زیر گریه. از توی ماشین برایش یک بطری آب بردم. چند خانم کمک کردند تا بلند شود و بنشید روی صندلی. میانِ گریه و همهمه‌ی زن‌ها و سئوال و جواب‌ها، گفت که تازه ازدواج کرده‌اند. هر دو شهرستانی. هر دو دانشجوی فوق‌لیسانس. سرایدار برجی در ولنجک. دیشب دزد می‌زند به پارکینگ و ضبط چند ماشین را می‌دزد. اینها رفته بودند خرید. همسایه‌های خشمگین افتاده‌اند سرشان که در را عمداً باز گذاشته‌اید که همدستانتان بیایند داخل و دخل ماشین‌ها را بیاورند. با کتک و فحش و فضاحت پسر را داده‌اند تحویلِ کلانتری و دختر را ول کرده‌اند با چمدان‌هایش توی خیابان.

ماشین را پارک کردم. جلوی درِ شعبه، پسر را با دستبند نشانده بود روی صندلی. بازپرس را می‌شناختم. برایش گفتم ماجرا این بوده است و زنش را انداخته‌اند بیرون و شب را توی سرمای تهران، تا صبح روی پله‌های برج سر کرده. گزارش کلانتری را خواند وگفت دزدی‌ها زیاد شده و نوع سرقت نشان می‌دهد کار همان قبلی‌هاست و این بنده‌های خدا هیچ‌کاره‌اند. پسر را خواست داخل. اسمش مرتضی بود. ته‌لهجه شیرینِ یزدی داشت. دانشجوی ترم سوم علوم قرآنی. لاغر و تکیده و رنگ‌پریده. توضیحاتش را نوشت و همانجا برایش قرار صادر کرد. آزادی با التزام به حضور با قول شرف. دستبندش را بازکردند که برود. مات و مبهوت مانده بود دم در.

دادگاهم که تمام شد آمدم سراغ ماشین. دیدم این یک تکه کاغذ را گذاشته زیر برف‌پاک‌کن.

انا عندِ القلوبِ المُنکَسِره / ما نزد قلب‌های شکسته‌ایم.

شالگردنم را پیچیدم دور گردنم. بیرون، هوا صاف و سرد و آبی و آفتابی بود.

  • دختر پاییز آبانی

تمرین‌های ذهن‌آگاهی سهل ممتنع هستند. در ظاهر آسان اما هنگامی که پای در میدان عمل می‌گذاریم سختی آن مشخص می‌شود. ما در محیطی زندگی می‌کنیم که مرتبا پیام می‌فرستند و مغز شرطی شده است. در واقع تمرین ذهن‌آگاهی در زیر بمباران اطلاعاتی براحتی امکان ندارد. علاوه بر این ذهن پرش دارد. دائم تهدیدهای مختلف را در نظر می‌گیرد تا ما را حفظ کند. سرکش و سرخود عمل می‌کند که نیازمند تربیت شدن است. با این شرایط، چطور باید به لحظه حال رفت؟

توصیف‌های بالا ما را به این نتیجه می‌رساند که ذهن‌آگاهی مهارتی فردی است که هر فرد خودش باید تجربه کند و مسیر خودش را در میان افکار و احساسات‌ش پیدا کند. هر کس قلق خودش را بهتر از همه بلد است و بتدریج ذهن، روح و بدن تربیت می‌شود تا از آن حالت خودمختاری و رشد طبیعی خارج شود و به آگاهی برسد.

۱- تمرین ذهن‌آگاهی تنفس یا تنفس آگاهانه

تمرین تنفس آگاهانه یکی از بهترین و ساده‌ترین تمرین‌های ذهن‌آگاهی است.

چند دقیقه برای تمرکز بر تنفس‌تان بگذارید. این چند دقیقه را منحصرا برای خودتان کنار بگذارید. در این چند دقیقه گذشته یا آینده تغییر نمی‌کند. آرام، رها، آزاد، فارغ از گذشته و آینده به این فکر کنید که دم و بازدم پیاپی چه انرژی و حیاتی را به وجودتان می‌آورد. ریتم طبیعی آن را منظم کنید.

به ریه‌هایتان فکر کنید. به پره‌های بینی، به مجاری تنفسی. مسیری که هوا طی می‌کند تا وجود ما را تازه کند. نسبت به نفس کشیدنتان چه احساسی دارید؟ تا حالا اتفاق افتاده که هم‌زمان به چند چیز فکر کنید و نتونید ذهن‌تون رو جمع کنید؟ اگر می‌خواهید تمرکزتون را بالا ببرید این کار خیلی ازم انرژی می‌گیره. این کار خسته‌ام می‌کنه چون نمی‌تونم روی کارم تمرکز کنم.

۲- تمرین اسکن بدن

تمرین تمرکز حواس روی همه اجزای بدن ما را نسبت به خودمان هوشیار می‌کند و لحظات ذهن‌آگاهی را در طول شبانه روز افزایش می‌دهد. ارتباط ما را با لحظه حال و محیط پیرامون‌مان تقویت می‌کند.

۳- تمرین قدم زدن هوشیار

هنگام قدم زدن اتفاقات زیادی می‌افتد که با موبایل یا اتفاقات دیگری از دست ما می‌رود. قدم زدن معمولی حرکت کردن در فضاست که با قدم زدن آگاهانه فرق دارد. هنگامی که قدم می‌زنیم اصلا متوجه نیستیم که از پاهای خود استفاده می‌کنیم یا کجا قدم می‌گذاریم. هوش بالای ما (autopilot) همه چیز را برنامه‌ریزی می‌کند تا ما بتوانیم از گزند حوادث طبیعی محفوظ بمانیم.

بیایید هنگام راه رفتن فقط به آنچه که در لحظه حال اتفاق می‌افتد فکر کنیم. به نسیمی که روی پوستمان می‌وزد، به اندام درونی‌مان که چطور فعالیت می‌کنند، به دست‌ها که تعادل‌مان را حین راه رفتن حفظ می‌کنند.

قدم زدن آگاهانه ذهن را درگیر رویدادهای لحظه می‌کند. صدای پرندگان، میزان سردی یا گرمی هوا و همه جزئیات کوچکی که لحظه حال را می‌سازند و معنا می‌دهند.

اگر این قدم زدن در محیط طبیعی انجام شود تاثیر فوق‌العاده بهتری می‌گذارد چرا که از سروصدای و ازدحام ماشین خبری نیست و مادر طبیعت ما را به آرامشی که نیاز داریم می‌رساند. پژوهش‌های علمی می‌گویند آب تاثیر فضای سبز را افزایش می‌دهد.

۴- تمرین غذا خوردن هوشیار

در غذا خوردن آگاهانه ما بر رفتارهای بدن تمرکز می‌کنیم و از دیدن فیلم و سریال پرهیز می‌کنیم. باید به گونه‌ای غذا خورد که گویی می‌خواهیم با غذا یکی بشویم و غذا قرار است بخشی از بدن ما شود.

طعم غذا به لطیف‌ترین حالت ممکن چشیده می‌شود و حس ما به آن معلوم می‌شود. میزان نمک، زعفران یا هر افزدونی دیگری که برای لذت بیشتر است، اضافه می‌کنیم تا به آن طعم دلخواه برسیم.

بهتر است با غذاهای ساده شروع شود. آقای کاباتزین در تمرین‌های کاهش استرس با چند دانه کشمش ذهن‌آگاهی را تمرین می‌کند. فکر می‌کنم نوشیدن آب هم تمرین خوبی باشد.

۵- یوگای ذهن‌آگاهانه

مشابه مراقبه‌های معمول، یوگای ذهن‌آگاهانه تمرکز را به لحظه حال می‌آورد. بدون هیچ تلاشی به ذهن و جسم خود فکر کنید. به محدودیت‌ها و مرزهای‌مان فکر کنید. نیاز به هیچ ابزاری نیست؛ در هر لحظه و موقعیتی می‌شود این یوگا را تمرین کرد.

حالت‌های تمرین: رسمی و غیررسمی

تمرین‌های رسمی زمان‌های کنار گذاشته و منظمی دارند. ولی ذهن‌آگاهی را در حالت‌های غیرمعمول مثل دوش گرفتن یا مسواک زدن هم می‌شود تمرین کرد.

این چند تمرین ساده تاثیر خوبی در میزان هوشیاری و آگاهی از لحظه حال دارند. حالا که این چند تمرین ذهن‌آگاهی را گفتم، در مطلب بعدی در مورد تاثیر ذهن‌آگاهی بر بدن حرف می‌زنم.

  • دختر پاییز آبانی

تصور کنید کنسرت مفصلی با حضور اساتید کلهر، علیزاده، شجریان و دیگران در تالار وحدت تهران در حال برگزاری است و حدود ۷۰۰ نفر به عنوان بیننده و شنونده در تالار حضور دارند. این ۷۰۰ نفر تقریبا ۲۰۰ دستگاه اتومبیل با خود به محل برگزاری کنسرت آورده‌اند و بعد از اتمام کنسرت قرار است با اتومبیل‌شان به منزل بازگردند. براساس تجربه و همچنین یک تصور ذهنی منطقی می‌توان گفت این افراد بعد از کنسرت و در مسیر خانه «رانندگی» خوبی خواهند داشت و رفتارهای معمول رانندگی در ایران را از خود نشان نخواهند داد.

موسیقیِ اجرا شده در آن کنسرت، فضای محیطی و همچنین تعاملات افراد حاضر در آن محیط (حتی اگر صرفا دیدن یک‌دیگر باشد) باعث می‌شود افراد حتی برای چند ساعتی رفتار متفاوتی از خود در جامعه نشان دهند. احتمال اینکه بد رانندگی کنند بسیار پایین می‌آید؛ احتمال اینکه با همدیگر بد صحبت کنند پایین می‌آید؛ حتی احتمالا نوع کلماتی که در صحبت کردن استفاده می‌کنند یا لحن صحبت کردن نیز حداقل برای چند ساعتی متعادل‌تر می‌شود.

حال که تقریبا متوجه منظور این مطلب شدید بگذارید مورد دیگری را تصور کنیم. در مثال اول، کنسرتی از موسیقی اصیل ایرانی با نوازندگی بزرگ‌ترین اساتید ایرانی را مثال زدیم. همین تغییر مثبت رفتار را بعد از کنسرت‌های ارکسترال و موسیقی سمفونیک نیز می‌توان دید. سوال: آیا بعد از اتمام یک کنسرت پاپ از افرادی که این روزها مطرح هستند، باز هم شاهد این نوع تغییر مثبت رفتار هستیم؟ آیا از فردی که از یک کنسرت پاپ خارج می‌شود انتظار داریم بهتر رانندگی کند؟ باز هم به‌طور فرضی پاسخ داده می‌شود که خیر. چه فاکتوری تغییر کرد؟

پاسخ ما به‌عنوان یک فرضیه این است:

موسیقی صحیح، موسیقی‌ای که با فکر، با استفاده از اصول اساسی آهنگسازی و با دقت به تاثیر هر نت یا آکورد بر احساسات مخاطب ساخته شده باشد می‌تواند عمیقا بر شنونده تاثیر بگذارد و برای مدتی تمامی تنش‌هایی که روزمره بر تن و جان او نشسته را پاک کند و مخاطب را با آرامش به خانه بفرستد. در اینجا بیش از اینکه سبک موسیقی مد نظر باشد، دقت در آهنگسازی مدنظر است. هدف در آهنگسازی مدنظر است. البته در مورد سبک و سلیقه موسیقی در مطالب بعدی صحبت خواهد شد.

این موسیقی تاثیر اجتماعی دارد. این موسیقی رفتار اجتماعی را تغییر می‌دهد. این موسیقی‌ست که می‌تواند نگاه انسان به زندگی را تغییر دهد و به انسان توان خوب زندگی کردن در کنار تمام مشکلات را بدهد.

واقعا و به دور از جملات کلیشه‌ای پایان مطالب وبلاگی از شما می‌خواهم نظر خود را در مورد این فرضیه بگویید.

  • دختر پاییز آبانی

اینکه یه جمع دوستانه توی ماشین بشینن و سر اینکه چه موزیکی توی مسیر پخش بشه باهم جر و بحث کنن، حداقل برای من، یه موضوع کاملاً عادیه. اما واقعاً چرا موزیکی که یه نفر دیگه عاشقشه رو ما نمی‌تونیم حتی برای چند ثانیه تحمل کنیم؟

همه‌ی ما قبول داریم که موسیقی، قاعده و قانون‌های خاص خودش رو داره؛ قطعه‌هایی که بزرگان موسیقی می‌سازن، بدون شک صدها برابر گوش‌نوازتر از کارهای ناواردانه‌ی امروزیه. اما بیاین باهم رو راست باشیم، این روزها کدوم آدم عاقل و سالمی سمفونی‌های بتهوون یا آثار شوپن رو گوش می‌ده؟

پ.ن: یکی از دوستان توییتری به نام اشکان به خاطر جمله‌ی بالا از من انتقاد کردن؛ اگه شما هم چنین دیدگاهی دارین، توجه داشته باشین که این نظر شخصی من نیست و گوش‌های بیمار امروزی که به آقامون جنتلمنه و شیطونم و آتیش پاره‌ها عادت کردن، چنین نظری دارن!

پس اینطور نیست که یه موسیقی رو با خط‌کش سانت کنیم و بعد تصمیم بگیریم که اون رو دوست داشته باشیم یا نه! پس دلیل اینکه ما بعضی موزیک‌ها رو دوست داریم و بقیه رو نه چیه؟!

۱) مغز ما از الگوهای تکرار شونده لذت می‌بره

اکثر اوقات وقتی با موزیک جدیدی برای اولین بار مواجه میشیم، از اون لذت نمی‌بریم. وقتی ذهن ما ضرب‌های بعدی، ریتم‌های بعدی و به طور کلی الگوی یه موسیقی رو پیشبینی میکنه، لذت میبره و ما فقط الگوهایی رو می‌تونیم پیشبینی کنیم که قبلا شنیده باشیمشون و یا حداقل با سبکشون آشنا باشیم. مغز ما اگه نتونه الگوی یه موسیقی رو پیشبینی کنه، خیلی زود از اون خسته میشه.

با این حساب، اگه موزیکی که یکی از دوستامون ۱۰۰ بار تا الان بهش گوش داده و عاشقشه رو ما برای اولین بار بشنویم و بگیم «این چه مزخرفیه؟!» چندان غیر طبیعی نیست!

۲) پیوند بین موسیقی و خاطرات ناگسستنی است

انسان دو نوع حافظه داره؛ حافظه خودآگاه و حافظه ناخودآگاه. از لحاظ علمی ثابت شده که موسیقی می‌تونه با تحریک حافظه ناخودآگاه به آلزایمر غلبه کنه. یه فرد مبتلا به آلزایمر رو هر چقدر هم که سوال پیچ کنین، هیچ چیز از گذشته به یاد نمیاره؛ اما رسیدن صدای یه موزیک قدیمی به گوش این فرد کافیه تا حافظه‌ی ناخودآگاهش تحریک بشه و مثلاً اولین روزی که عشقش رو دیده، با جزئیات کامل به یاد بیاره!

هر موسیقی با احساسات اون لحظه‌مون، افرادی که با اون‌ها هستیم و یا بهشون فکر می‌کنیم و مکانی که در اون حضور داریم پیوند می‌خوره و این پیوند اونقدر محکمه که سال‌ها بعد با شنیدن چند ثانیه از اون موسیقی، می‌تونیم تمام این احساسات، افراد و مکان‌ها رو به یاد بیاریم.

لذت بردن مغز ما از موسیقی‌هایی که الگوشون برامون قابل پیشبینیه و گره‌ای که موسیقی با اون خاطرات ما رو بهم پیوند میزنه، باعث میشه اگه تمام آدم‌های جهان رو هم دو به دو کنار هم بشونین و یه موسیقی یکسان براشون بذارین، دست دادن یه احساسِ دقیقاً مشترک بهشون غیرممکن بشه!

احساسی که ما از یک موسیقی می‌گیریم، بیشتر از اینکه به اون موسیقی و به اون لحظه بستگی داشته باشه، به گذشته‌ها و خاطراتی که داریم وابسته است!

  • دختر پاییز آبانی