تامالت

به توکل نام اعظمت

تامالت

به توکل نام اعظمت

۱۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

اسپاتیفای (به انگلیسی: Spotify) یک سرویس اِستریم موسیقی، پادکست و ویدئو است که به‌طور رسمی در ۷ اکتبر ۲۰۰۸ راه‌اندازی شد. اسپاتیفای توسط شرکت نوپای Spotify AB در استکهلم توسعه یافت. اسپاتیفای از حقوق مؤلفین آثار موسیقی به‌صورت کامل محافظت می‌کند و با امکانات پیشرفته خود امکان شنیده‌شده و معرفی هنرمندان را فراهم می‌آورد.

یعنی ویژگی‌های اساسی رایگان هستند و در ازای آن سرویس همراه با تبلیغات خواهد بود. این درحالی است که ویژگی‌های اضافی شامل کیفیت پخش بهتر و دانلودهای موسیقی آفلاین از طریق پرداخت اشتراک ماهانه/سالانه ارائه داده می‌شود.

اسپاتیفای برای بیشتر پلتفرم‌های مُردن از جمله PC های ویندوزی، مک‌اواس و لینوکس و همچنین تلفن‌های هوشمند و تبلت‌های آی‌اواس و اندروید موجود است.

موسیقی می‌تواند از طریق پارامترهای مختلف مثل نام هنرمند، آلبوم، سبک، لیست پخش یا ناشر مرور یا جستجو شود.

کاربران می‌توانند لیست‌های پخش را ایجاد، ویرایش و به اشتراک بگذارند. همچنین آن‌ها می‌توانند قطعات را بر روی شبکه‌های اجتماعی به اشتراک بگذارند و با دیگر کاربران لیست پخش بسازند.

چرا باید از اسپاتیفای استفاده کنم؟

شاید اولین روزهایی که با این سرویس آشنا شدم(برمیگردد یه 5 یا 6 سال قبل)، این سوال برای من نیز مطرح بود. اما رفته رفته متوجه شدم که تنها راه موجود برای لذت بردن طولانی مدت از موسیقی، همین اسپاتیفایِ سبزِ نازنین است. دلایلی را با هم بخوانیم:

  • دیتابیس اسپاتیفای بسیار کامل است. نه تنها درباره‌ی Track ها و آلبوم ها، بلکه درباره پلی لیست ها و غیره.( درباره هنرمندان ایرانی نیز صادق است!)
  • کیفیت پخش بالای موزیک ها
  • امکان ساخت پلی‌لیست‌های مختلف با شخصی‌سازی‌های گوناگون
  • امکان مشترک شدن در پلی‌لیست‌های دیگران
  • امکان مدیریت مشترک پلی‌لیست‌ها توسط چند کاربر(Collaborate)
  • امکان مشاهده‌ی موزیک‌هایی که دوستان شما گوش می‌دهند.(در لحظه)
  • امکان اشتراک‌گذاری ساده‌ی درون‌برنامه‌ای و برون‌برنامه‌ای(مثلا شبکه‌های اجتماعی) به سادگی!(Universal Links)
  • امکان گوش دادن آفلاین موزیک‌ها(با اشتراک پریمیوم یا پولی ماهانه/سالانه)
  • تهیه پلی‌لیست های اختصاصی برای شما توسط الگوریتم پیشرفته یادگیری ماشین اسپاتیفای(Discover Weekly، Release Radar و Your Daily Mix)
  • امکان استفاده در هرپلتفرمی که دوست داشته باشید (موبایل، تبلت، کامپیوتر و حتی وب!)
  • معرفی پلی‌لیست‌های گوناگون توسط خود برنامه به صورت منظم در بازه‌های مختلف روز
  • برای استفاده از آن نیاز به اینترنت خاص و پرسرعت ندارید. الگوریتم آن به گونه‌ای طراحی شده که با سرعت پایین نیز موزیک را برای شما پخش کند.

چه چیز‌هایی باعث می‌شود از اسپاتیفای استفاده نکنم؟

از آنجایی که در کشور عزیزمان ایران، همواره سرویس های این‌چنینی چه توسط داخل و چه توسط خارج از ایران، با محدودیت‌هایی مواجه هستند، من در اینجا چند مورد از مشکلاتی که برای استفاده از این سرویس عالی با آنها مواجه هستید را عنوان می‌کنم اما خوب می‌دانم که آنها دلایلی نیستند که شما را برای استفاده از سرویس اسپاتیفای منصرف کنند.

  • اسپاتیفای در ایران فیلتر است!
  • برای استفاده از آن نیاز به اینترنت دارید.
  • گوش دادن آفلاین به موزیک‌ها مستلزم پرداخت هزینه است.( 10 دلار در ماه)
  • همه‌ی هنرمندان ایرانی در آن نیستند.( هنرمندان معروف همگی سعی می‌کنند در اسپاتیفای حضور داشته باشند.)
  • کمی هزینه‌ی استفاده از آن برای ما ایرانی ها بالاست. شاید پرداخت ماهیانه 30 تا 40 هزارتومان برای لذت بردن از موسیقی برای خیلی‌ها غیرمنطقی باشد.
  • دختر پاییز آبانی

تا حالا شده فکر کنید که ممکنه زخم پای دیابتی روی دل کسی ایجاد بشه؟ در این صورت چه اتفاقی میافته؟چه عوارضی داره؟اصلا دلیل ایجادش چیه؟ و از همه مهم تر درمانی داره یا نه؟

در حالت عادی کسی که به زخم پای دیابتی دچار میشه دیگه دردی رو در پاهاش حس نمی کنه ولی به شخصه وقتی برای اولین بار نحوه پانسمان و کندن پوست به اصطلاح مرده پای این افراد رو دیدم دلم هری ریخت.

اما منظورم از زخم پای قلب یا زخم دیابتی احساس و عشق چیه؟ از نظر من اگر عشق و علاقه در خون زیاد باشه ولی سلول های قلب توانایی دریافت و هضم این عشق رو نداشته باشند این اتفاق میافته ولی دلیل عدم دریافت عشق توسط سلول کمبود تعداد گیرنده های عشق هستش و البته کم شدن گیرنده ها هم دلایلی میتونه داشته باشه به عنوان مثال کسی رو که دوستش داری نسبت به عشقت بی اعتنا باشه یا اینکه خودت جرات ابراز علاقه ات رو نداشته باشی و یا اینکه اتفاقی افتاده و بین تو و معشوقت فاصله انداخته که در همه این موارد تعداد گیرنده های عشق کاهش و در نتیجه عشق خون افزایش پیدا میکنه.

در نهایت این افزایش عشق خون در دراز مدت موجب بروز زخم پای قلب خواهد شد و تو تبدیل به کسی میشی که دیگه قلبت احساسی نداره و به هیچ تحریک احساسی کوچیک و بزرگی جواب نمیده حتی ممکنه به جایی برسی که مجبور بشن دلت رو از جاش دربیارن و جاش برا همیشه خالی بمونه. اونوقته که تازه میشی همون آدمی که به خاطر دیابت قند یه پاشو از دست داده ولی وضع اون نسبت به تو خیلی بهتره چون تو قلبت رو پای این دیابت از دست دادی.

علائم زودهنگام دیابت قند پرخوری پرنوشی و پرادراری هستش که نظیر این علایم رو به صورت غصه خواری،اشک ریزی و بدخلقی در دیابت عشق فرد تجربه میکنه.

به جهت درمان زخم پای قلب اول باید شست و شوی دقیق و استریل انجام بشه پس با سرم شست و شوی گذشت و بخشش خوب باید بشوریش تا عاری از هر گونه باکتری نفرت و کینه بشه خشکش که کردی گاز وازلین نوشتن رو میزاری رو زخم تا زخم خونریزی نکنه.

می نویسی از عشق و علاقه ات از هر چیزی که دلت میخواد حتی از گلایه ها و شکایت هات از هر چیزی که به نظرت میاد. می نویسی تا وقتی که آروم بگیری و زخم دلت کروت ببنده. نوشتن بهترین مرهمی هستش که میتونی رو زخم باز دلت بزاری وقتایی که تنهایی و غصه خوردن و اشک ریختن تنهات نمیزارن بزار خودکار و یه تیکه کاغذ آرومت کنه.

حالا وقتی با مرهم نوشتن زخم دلت آرومتر شد یادت باشه براش جوراب سفید بخری دنبال علاقه هات بری و مراقب کوچکترین نشانه زخم و خون رو جورابت باشی.وقتی میخوای از خونه بزنی بیرون و نمیدونی چه کفشی بپوشی تعجیل نکن، یه کفش راحتی بپوش که روباز نباشه دلت رو قاب بگیر باهاش مراقب باش که دیگه زیر پای کسی دوباره له نشه.

  • دختر پاییز آبانی

باران که می‌بارد خیلی زود حسی گیج از حس گیجی که شاید اصلاً حس نباشد پیدایَش می‌شود. انگار که ناگهان دچار عدم اطمینانی غمناک شده باشی که احتمالاً قرار بوده کمی شادتر باشد.

مخصوصاً حالا که هوا سردتر هم شده است.

همینطور که حجم گَلو به زیادیِ خود ادامه می‌دهد به این می‌اندیشی که چقدر بهتر بود آب کمی منطقی‌تر فرو می‌ریخت یا حتی قطع بود، و همینطور که به این می‌اندیشی، به این می‌اندیشی که به این می‌اندیشی.

مخصوصاً حالا که هوا سردتر هم شده است.

باران هنوز دارد نمی‌فهمد و روی حجم گَلو کم بِشو نیست که نیست، و آن حس که شاید اصلاً حس نباشد و شاید کمی زیبا باشد و قطعاً مقداری دردناک، سوراخ‌های مسخره‌ی افکارِ بیش از حد جدی‌ات را پُر می‌کند.

مخصوصاً حالا که هوا سردتر هم شده است.

دارد همینطور دورتر می‌شود و برگ‌ها، از ترس باران، زیر پایش خفقان گرفته اند. مطمئن نیستی او دارد هِی ناچیزتر می‌شود یا تو داری هِی بی او تر می‌شوی. باران بند آمده و تمام سوراخ‌ها پُر شده‌اند. آن حس که شاید اصلاً حس نباشد دیگر پیدایَش نیست. احتمالاً بی حس شده‌ای.

مخصوصاً حالا که هوا خنک هم شده است.

 

  • دختر پاییز آبانی

نمی‌دانم چه سرّی نهفته است در این کلمه‌ی چالش که انگار تا می‌خوانی قلقلک‌ت می‌دهد. زود دل‌ت می‌خواهد سرکی بکشی ببینی چه خبر است. قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ برنده هم دارد؟ جایزه‌ چی؟ انواع و اقسام چالش‌ها را هم شاهد بوده‌ایم این سال‌ها شکر خدا. از خالی کردن سطل آب و یخ روی سر گرفته تا چالش انتشار عکس‌ بدون آرایش و الخ. اسم نوشتن که می‌آید من بیشتر از مواقع دیگر ترغیب می‌شوم ببینم چه خبر است و از قضا این بار به چالشی برخوردم که دوست‌ش دارم. عادت به نوشتن به هر بهانه‌ای که باشد خوب است. حال این وسط اگر سنتی خوب و دیرینه را هم احیا کند چه بهتر.

الان شاید خیلی دور به نظر برسد ولی خوب که فکر کنیم می‌بینیم کمتر از ده سال پیش بود شاید که همه لیستی از وبلاگ‌های موردعلاقه‌مان در فیدخوان‌هایمان که گوگل‌ریدر یا همان گودر از باقی‌شان محبوب‌تر بود داشتیم و گاهی چشم به راه می‌ماندیم تا اسم‌ش پررنگ شود و عدد پست‌های جدید کنارش قرار بگیرد. آن روزها اینهمه سرگردان میان موج اپلیکیشن‌ها و کانال‌ها و گروه‌ها نبودیم. یک مطلب خوب و منسجم می‌خواندیم که سر و تهی داشت. حالا شاید همین کار بهانه‌ای باشد برای بازگشت به روزهای خوب خواندن و نوشتن.

 

  • دختر پاییز آبانی

در آشفته بازار بودن آموزش موسیقی عوامل بسیاری دخیل‌اند. یکی از این عوامل، تاثیر شهرت و قدرت نوازندگی بر هنرجویان است. یعنی تصور اینکه یک نوازنده‌ی معروف، معلم خوبی هم هست.

این سؤتفاهم می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد. مثلا وقتی می‌بینیم شخصی بسیار خوب و حرفه‌ای ساز می‌زند ما هم دوست داریم شبیه او ساز بزنیم و ناخودآگاه تمایل داریم که «او» به ما «یاد بدهد» چطور باید آنگونه ساز زد. پر واضح است که این یک برداشت اشتباه است. شخصی که نوازنده‌ی خوبی‌ست، لزوما نمی‌تواند آنچه بلد است، یا مسیری که برای رسیدن به این سطح از نوازندگی رفته است را «آموزش دهد» و به شاگرد «منتقل کند». انتقال مطلب، به خصوص در فرآیندی مانند موسیقی بسیار مشکل است و نیاز به یک بیان قوی، تجربه‌ی کار با چندین هنرجو و تسلط بر جزییات آموزش دارد.

لزوما یک معلم موسیقی خوب، نوازنده‌ی خوبی نیست. لزوما یک نوازنده‌ی خوب، معلم خوبی نیست.

مورد اشکال بعدی شهرت است. در جامعه‌ی موسیقی انواع مختلفی از شهرت داریم. شهرت بخاطر قدمت فعالیت. شهرت بخاطر مهارت در نوازندگی. شهرت بخاطر حضور در قطعات خاطره‌انگیز. و متاسفانه اخیرا، شهرت بخاطر حضور فعال در شبکه‌های اجتماعی.

هیچ‌کدام از شهرت‌ها تضمین نمی‌کند که آن شخص یک معلم موسیقی خوب باشد. بسیاری از اساتید بزرگ موسیقی ایران که هرکدام از ما آرزوی حتی عکس انداختن با آنها را داریم لزوما معلمین خوبی نیستند.

نوازندگان خوب عموما به دلیل حضور در مجامع عمومی مثل کنسرت‌ها و آلبوم‌های موسیقی شناخته‌شده‌تر هستند. اما معلمین خوب موسیقی که همیشه در کلاس‌های درس هنرنمایی می‌کنند را ممکن است افراد زیادی نشناسند.

باید به یاد داشته باشیم مشهور بودن، قدیمی بودن یا فالوور زیاد داشتن هیچ‌کدام تضمین آموزش درست و استاندارد نیست.

  • دختر پاییز آبانی

زندگی بدون موسیقی برای بسیاری از ما قابل تصور نیست. روزانه گوش دادن به موسیقی برای ما یک عادت شده و گاهی ممکن حتی زمان بیرون رفتن از خانه کیف خود پول خود را فراموش کنیم اما هندزفری را هرگز!تفاوتی نمی‌کند به چه سبک موسیقی علاقه داشته باشیم، همیشه اما موسیقی برای ما مهم بوده. موسیقی خوب را به اشتراک گذاشتیم و موسیقی نه‌چندان باب میل‌مان را نقد کردیم.

اما با همه این‌ها، شاید تعداد کمی از ما واقعا موسیقی را بلد باشیم. چه ساز موسیقی چه حتی مطالب تئوریک و علمی موسیقی. امروز در این مطلب خواهیم گفت که اگر یادگیری یک ساز را شروع کنید چه اتفاقات خوشایندی برای شما خواهد افتاد:

۱. ساز زدن استرس را بسیار کاهش می‌دهد

ساز زدن روزانه و منظم باعث پایین آمدن ضربان قلب و فشار خون و در نتیجه پایین آمدن سطح استرس می‌شود. شنیدن موسیقی نیز همین تاثیر را در سطح پایین‌تری دارد اما به‌دلیل اینکه زمان تمرین ساز، یا نوازندگی ساز تمام تمرکز فرد روی موسیقی و ساز است و افکار مزاحم امکان ورود به ذهن را ندارد، تاثیر ساز زدن در کاهش استرس بسیار بیشتر از شنیدن آن باشد. صدای زیبا و منحصر به فرد هر ساز و احساس رضایتی که با ایجاد موسیقی در فرد بوجود می‌آید حالت بسیار خوشایندی را در انسان ایجاد می‌کند.

۲. نوازندگی قدرت تحلیل مغز را بالا می‌برد (به عبارتی شما را باهوش‌تر می‌کند)

تحقیقات روی کودکانی که در مهدکودک یا مدرسه موسیقی را آموزش دیدند نشان می‌دهد این کودکان به میزان قابل توجهی توانایی تحلیل بالاتری نسبت به دیگر کودکان دارند. توانایی‌ای که مورد نیاز فراگیری ریاضیات و علوم محاسباتی‌ست. روش‌های خاص تحلیل در موسیقی خلاقیتی در فرد ایجاد می‌کند که می‌تواند مسائل دیگر را نیز به راحتی تحلیل، بررسی و نتیجه‌گیری کند.

۳. هم‌نوازی زندگی اجتماعی را بهبود می‌بخشد

موسیقی کمک می‌کند دایره‌ی ارتباطات اجتماعی وسیع‌تر شود. ورود به دنیای موسیقی، تمرینات گروهی، آشنایی با افراد دیگری که موسیقی کار می‌کنند، همگی کمک می‌کند شما وارد فضای جدیدی از زندگی اجتماعی شوید. در کودکان، تمرینات موسیقی گروهی، مهارت‌های اجتماعی آنها را افزایش می‌دهد. کار کردن در یک تیم می‌تواند از همین‌جا برای یک کودک آغاز شود.

۴. نواختن یک ساز می‌تواند اعتماد به نفس را افزایش دهد

زمانی که انسان متوجه می‌شود می‌تواند کاری را با زحمت خودش، به خوبی انجام دهد احساس اعتماد به نفس بالایی می‌کند. مهارت انجام یک کار همیشه ذهنیت فرد نسبت به خودش را بهبود می‌بخشد و یادگیری یک ساز که تماما وابسته به تمرینات و زحمات خود فرد است، می‌تواند ابزار خوبی برای افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس باشد.

۵. تمرینات ساز صبر و شکیبایی را بیشتر می‌کند

صبر کردن معمولا حالت خوشایندی برای ما نیست؛ اما در زمان موسیقی به دلیل اینکه ذره‌ذره پیشرفت را در ساز زدن خود می‌بینیم، ناخودآگاه به این فرآیند آهسته و پیوسته حس خوبی پیدا می‌کنیم. دیگر صبر کردن برای ما نچسب نیست و در این صبر، کم‌کم پیشرفت خود را می‌بینیم.

۶. نواختن ساز، تزریقِ خلاقیت می‌کند

غرق شدن در زندگی روزمره و فعالیت‌های روتین شاید باعث شود بخش خلاق مغز کم‌کم رو به خاموشی رود. اما یادگیری موسیقی و ساز، به خصوص در سطوح پیشرفته، به دلیل اینکه منطق و احساس و بخش آگاه مغز را توامان درگیر می‌کند، باعث می‌شود این خلاقیت دوباره به ما بازگردد.

۷. یاد گرفتن موسیقی، حافظه را تقویت می‌کند

موسیقی و حافظه دو یار جدانشدنی هستند. موسیقی باعث می‌شود هر دو نیکمره‌ی مغز فعال شوند و نتیجه‌ی این اتفاق افزایش چشمگیر حافظه است. در بررسی کودکانی که از سنین پایین با موسیقی درگیر می‌شوند نشان داده شده است که این بچه‌ها توانایی‌های یادگیری بالاتری نسبت به دیگران دارند.

۸. فرآیند یادگیری موسیقی، فرد را منظم‌تر می‌کند

یادگیری درست موسیقی نیازمند تمرینات مرتب و منظم است. تخصیص یک زمان خاص روزانه برای تمرینات موسیقی می‌تواند به کل روز فرد نظم بدهد. این تمرینات خصوصا روی کودکان بسیار موثر است و زمانی که هیچ تکنینکی برای آموزش نظم به کودکان جوابگو نیست، موسیقی می‌تواند راه حل باشد.

۹. موسیقی به انسان احساس رضایت می‌دهد

در فرآیند یادگیری موسیقی، هر روز از روز قبل، هر ماه از ماه قبل و هر سال از سال قبل بهتر خواهید شد. این بهبود روزمره و قابل دیدن و شنیدن به انسان احساس رضایت غیرقابل وصفی می‌دهد.

  • دختر پاییز آبانی

روزانه یا در طول هفته موسیقی‌های مختلفی را می‌شنویم. ممکن است پاپ باشد یا کلاسیک، راک، محلی یا الکترونیک و مدرن. اما آنچه ناخودآگاه رخ می‌دهد، نوع شنیدن هرکدام از این موسیقی‌هاست. واکنشی که انسان در مقابل هر سبک از موسیقی نشان می‌دهد. یا به بیان استاد «نادر مشایخی»: شِنَوِش - روشِ شنیدن.

مثلا در یک کنسرت راک، نشستن روی صندلی و با دقت گوش دادن آن‌چنان متعارف نیست! این نوع موسیقی شما را وامی‌دارد با آن تعامل داشته باشید و هم‌گام و هم‌ضرب با موسیقی واکنش نشان دهید. این یک نوع شنیدن است.

یا مثلا در زمان اجرای موسیقی جز یک شنیدنِ فعال، دریافت حس نوازنده و شاید ضرب‌آهنگ ملایمی با پا بتواند تجربه‌ی دلنشینی از این سبک موسیقی به ما بدهد. این هم یک نوع شنیدن است.

در موسیقی‌های سنتی ایرانی یا کلاسیک غربی گوش دادنِ محض بهترین نوع شنیدن است. باید نشست، با دقت گوش داد و اجازه داد موسیقی، نوازنده یا خواننده کارش را بکند. قاعدتا در هنگام پخش یک موسیقی کلاسیک از موتزارت یا برامس یا دیبوسی، رقصیدن، دست زدن یا هم‌خوانی متعارف نیست و تجربه‌ی مناسبی از شنیدن نمی‌دهد. اما گوش دادن با تمرکز، سعی در دریافت احساس نت‌ها، پیامِ رهبرِ ارکستر، چرایی و معنای کادانس‌ها و داینامیک‌ها می‌تواند دلچسب‌ترین تجربه از این سبک موسیقی را به ارمغان آورد. این هم یک نوع شنیدن است.

در موسیقی کردی شنیدن کاملا با تعامل با موسیقی انجام می‌شود. رقص کردی بخشی از خودِ موسیقی شده است و رقص بدون موسیقی یا موسیقی کردی بدون رقص ناقص به نظر می‌رسد. حتی رقصیدن همراه با موسیقی کردی یک نوع شنیدن است.

برای درک و دریافت موسیقی لازم است درست آن را شنید. مکان، زمان، محیط و حال شنونده کاملا بر تجربه‌ی شنیدن اثر می‌گذارد.

آهنگساز با ساخت موسیقی و اجرای آن تنها نیمی از کار را انجام داده است؛ شنونده با شنیدن صحیح آن موسیقی باید این فرآیند را کامل کند.

طبیعی‌ست که یک موسیقی اگر شنیده نشود وجود ندارد. اگر نادرست شنیده شود هم باز یک جای کار می‌لنگد.

 

  • دختر پاییز آبانی

خیالِ راحت چه صدایی دارد؟ اگر بخواهی به کسی بگویی «من خیالم راحت است» چه می‌گویی؟ از چه واژه‌هایی کمک می‌گیری؟

من می‌گویم خیالِ راحت کلمه ندارد؛ اما صدا دارد. صدای پیانو می‌دهد. کمی بعد از نتِ دوِ میانی، حال و هوای خیال‌ْراحتی شروع می‌شود. امتحان کردنش مجانی‌ست!

من اگر خوشحال باشم می‌روم سراغ آکاردئون. آکاردئون انگار خوب می‌فهمد خوشحالی چیست. تا بهش دست می‌زنی صدای «خوشحالی» می‌دهد. فکر می‌کنم آکاردئون زبان آدمیزاد را می‌فهمد. خوب هم می‌فهمد. همه‌جوره با آدم کنار می‌‌آید. خودش دوست دارد همراهش خوشحال باشی ولی خب...غم آدم را هم خوب می‌فهمد. من می‌شنوم که فهمیده.

اما غم. امان از غم. خدا نکند کسی غمگین شود و یک ویولن‌سل دم دستش باشد. خدا به خودش و هرکس از آنجا رد می‌‌شود رحم کند. آرشه‌ی ویولن‌سل که روی سیم‌ها کشیده می‌شود انگار روی قلب آدم ساییده می‌شود. هوار می‌شود هرچه بوده و نبوده بر سر آدم. ساز می‌گریَد و من می‌گریَم. نمی‌دانم قدیم‌ترها چه بر سر ویولن‌سل آمده که اینطور بغض دارد. اینطور غم را می‌فهمد. اینطور همیشه آماده است تا باهاش دردِ دل کنی. یکبار که آرشه را روی سیم‌هایش بکشی معتادِ غمش می‌شوی.

من فکر می‌کنم سازها حرف من را بهتر می‌فهمند. احساس من را بهتر می‌فهمند. من فکر می‌کنم ساز برای من همنشین بهتری‌ست. موسیقی بخشی از زندگی من نیست. موسیقی خودِ زندگی‌ست.

 

  • دختر پاییز آبانی

من یک تولیدکننده محتوا هستم. در سایت‌هایی مثل آی تی رسان، جی اس ام و کلیک نوشتم. روال کار من در این سایت‌ها به این صورت هست که لینک یک خبر یا مقاله انگلیسی را باز می‌کنم و با کمک گوگل ترنسلیت (برای ترجمه کلمات سخت یا آن‌هایی که کاربردشان در جمله طور دیگری است!) آن را ترجمه می‌کنم. ایرادات نگارشی و محتوایی رو رفع و کمی هم کپی رایتینگ قاطی‌اش می‌کنم تا آماده ارسال شود. بعد، سردبیر نگاهی از بالا به پایین نوشته می‌اندازد، کل عنوان و لینک و عنوان سئو و غیره رو تغییر می‌دهد و دکمه ارسال را می‌زند :(

این تمام کاری بود که تا قبلا و حتی همین الآن هم تولیدکنندگان محتوا انجام می‌دهند. خب نمی‌خواهم افتخار کنم (راستش را بخواهید پیش از نوشتن این مطلب، مقاله‌ای رو آماده کرده بودم درباره تفاوت استارتاپ و شرکت بزرگ که از ترجمه و انتشار آن پشیمان شدم!)، اما می‌دانید که به دلیل عقب ماندگی کشور در زمینه تکنولوژی و خصوصا فناوری اطلاعات، علم کاربردی و اخبار به روز جهان در اختیار ما قرار نمی‌گیرد. در نتیجه، ما چاره‌ای نداریم که دست به دامان رسانه‌های انگلیسی زبان شویم و خوراک محتوایی را از آن‌جا تامین کنیم. این کار چند اشکال دارد که در ادامه بهشان می‌پردازم.

خب،

  • این محتوا بومی نیست و برخی اوقات اصلا با چیزی در ایران اتفاق می‌افتد همخوانی ندارد و دانستنش هم فایده‌ای ندارد.
  • محتوای فارسی تولید می‌شود با ادبیات انگلیسی! چنین متنی جذاب نیست، به گوش آشنا نیست و چند نیست دیگر!

البته نمی‌خواهم بگویم ترجمه بد است، بلکه پدیده ترجمه به پیشرفت علم در ایران بسیار کمک کرده است. مسئله این است که ما اکنون به جایی رسیدیم که دیگر ترجمه صرف جواب نمی‌دهد. برای محتوای تولیدی باید از فکر و خلاقیت مایه گذاشت. حتی گوگل با هوش مصنوعی خود دارد کارهایی می‌کند که دیگر ردیف‌کردن کلمات پشت سرهم شما را به جایی نمی‌رساند. باید برای خواننده نوشت. برای او کار کرد و نه موتورهای جستجو!

نکته دیگری که خیلی دوست داشتم بگویم این است که ترجمه و تقلید نوشته‌های دیگران باعث شد که نتوانم از قوه تخیل و خلاقیت استفاده کنم و کم کم آن را از دست بدهم. بعد از 4 سال ترجمه و بازنویسی متون، هر بار که تصمیم می‌گرفتم متنی از خود، به سبک خود و با استفاده از ته‌مایه‌های ذهنی خود بنویسم، دستم می‌لرزید و می‌گفتم نکند مورد توجه قرار نگیرد، نکند دیگران قلم مرا به سخره بگیرند و هزاران نکند دیگر!

من که هرجا می‌رفتم خود را نویسنده خلاق و تولیدکننده محتوا معرفی می‌کردم، مانند روباتی شده بودم که فقط کارهای دیگران را بازگردانی می‌کرد. ایده‌هایم کم می‌شدند، توان نوشتنم رو به تحلیل می‌رفت و ذهنم دیگر کار نمی‌کرد. من که هزاران بار از روزمرگی می‌ترسیدم، در حال دچار شدن به آن بودم. زمانی رسید که گفتم دیگر بس است! یک بعدی بودن را رها کن، آن چه در چنته داری را راه بینداز و از همین حرف‌های امیدبخش!

در کلاس داستان نویسی که همیشه در آرزویش بودم شرکت کردم. دوستان خلاقی را دیدم که هرکدام قلم مخصوص خود را داشتند، چقدر این کلاس برایم هیجان انگیز بود و هست! حوزه‌های جدید آی‌تی را ناخنک زدم: بلاکچین، هوش مصنوعی، یادگیری ماشین و ... را بیشتر دربار‌ه‌شان خواندم. کتاب داستان‌هایی را که کنار گذاشته بودم شروع به خواندن کردم. کتاب‌هایی که درباره توسعه فردی و کار بود و همیشه مسخره‌شان می‌کردم را خواندم و متوجه شدم چقدر تاثیرگذار هستند. بیشتر بیرون رفتم، مکان‌های جدید کشف کردم و رویدادهای بیشتری شرکت کردم.

به این ترتیب، بعد از آن نقطه عطفی که نمی‌دانم تاریخش کی بود (یکی دیگر از تصمیم‌هایم این بود که دیگر خود را درگیر تاریخ و ساعت نکنم و بیشتر به آینده بیاندیشم!) سعی کردم آدم بهتری برای خودم باشم. نمی‌دانم و نمی‌گویم که موفق شده‌ام یا نه چون از انتشار همین مطلب هم واهمه دارم و دستم می‌لرزد! اما می‌دانم که با گذشت زمان این تغییرات کوچک من بر طبق قانون اثر مرکب دارن هاردی، نتایج بزرگی را به ارمغان می‌آورند که همگی از جمله خودم به آن افتخار می‌کنیم.

پ.ن: ما هنوز هم محکوم به ترجمه و تقلید کارهای دیگران هستیم، چرا که کشور به آن نیاز دارد، اما می‌توانیم در کنار رونویسی از روی دیگران، انشای خودمان را هم بنویسیم :)

  • دختر پاییز آبانی

سعی دارم از این به بعد گهگاهی مطالبی در مورد موسیقی بنویسم. چند روز پیش یه ویدیو دیدم از سخنرانی کیهان کلهر توی دانشگاه استنفرد در مورد ریشه‌های موسیقی ایرانی، برای شروع هم همین موضوع رو انتخاب کردم و به طبع اون سخنرانی منبع اصلی این مطالبه.

آیا موسیقی ایرانی همین سبک به اصطلاح سنتیه که خیلیا بهش ایرادایی مثل غمگین بودن می‌گیرن؟ پس موسیقی و رقص شاد کردی یا خراسان چیه؟

برای جواب به اینجور سوالات بد نیست ببینیم موسیقی فعلی ایران از کجا به دست ما رسیده البته منظورم از ریشه این نیست که بریم سراغ اولین سازهای بشر که احتمالا کوبه‌ای بوده منظور همین اواخره، حدود سه چهار هزار سال پیشه!

شاید بشه گفت شروع داستان موسیقی به نوعی ساختاریافته ایرانی مربوط می‌شه به دوران هخامنشی و بعد از اون.

وقتی تاریخ موسیقی ایران رو بررسی می‌کنیم به یه سری اسم‌ها مثل نکیسا و باربد بر می‌خوریم که ظاهرا از موسیقی‌دانای دوره ساسانیان بودن (دروغ یا راستش گردن تاریخ نویسا!) و میشه گفت هنوز رد پای موسیقی این افراد در موسیقی فعلی کشور ما وجود داره.

در اصل این آقایون و نفرات بعدی زحمت می‌کشیدند و بسته به شرایط و وقایع لحن‌ها و نغماتی می‌ساختند که تا همین الان سینه به سینه منتقل شده و در نتیجه تغییراتی هم داشته که در ادامه در مورد یک سری از این تغییرات صحبت می نویسم.

برای مثال میشه به سی لحن باربد اشاره کرد که شامل سی قطعه موسیقیه که خیلی از نوازنده‌های قدیم این قطعات رو یاد میگرفتن و با کمک گیری از این ترتیب بداهه نوازی می‌کردن حتی منظومه خسرو و شیرین نظامی بر اساس همین ساختاره.

ادوار

ادوار یک نوع ساختار بوده برای موسیقی ایران و همسایه‌ها که بیشتر مربوط می‌شه به دوران بعد از ورود اسلام به ایران. توی این ساختار کوک فیثاغورثی استفاده می شده و هر نت یه اسم ابجد داشته و تو مجموعه‌های چهار نتی و پنج‌نتی و یا ترکیبش که یک اکتاو یا دور می‌شه به کار گرفته می‌شده و از روی همین دور‌ها نغمه‌هایی ساخته می‌شد که بعدها بهش مقام گفته می‌شد. ساختار نت نویسی هم به این صورت بود که اسم هر نت به صورت ابجد نوشته می‌شد و با مشخص کردن اسم دور آهنگ وزنش رو تشخیص می‌دادن و یا بالای هر نت وزن اون رو می‌نوشتند. به وزن موسیقی تو ساختار ادوار ایقاع گفته می‌شه که بخش اصلی اون نقره هست، نقره یه جورایی همون ضرب خودمونه.

زحمت جمع‌بندی بخش زیادی از ساختار ادوار هم به عهده جناب صفی الدین اورموی بوده و خیلی از موسیقی‌دان‌های بعد از ایشون هم از این ساختار استفاده می‌کردند.

مقام

بالاتر به مقام اشاره کردم و در اصل می‌شه گفت از همون دوران ساسانی نغمه‌های موسیقی تحت یه سری فواصل خاص ثبت می‌شد که بعدها به اون مقام گفتند یعنی می‌شه گفت از وقتی که پرده بندی وجود داشت مقام‌ها هم وجود داشتند.

این مقام‌های موسیقی بسته به موقعیت جغرافیایی متفاوت هستن و حالا ممکنه تشابهاتی هم داشته باشن. البته جناب صفی‌الدین اورموی برای مقام‌های ایرانی یک مقام مادر (مقام عشاق) در نظر گرفته بود و همه مقام‌ها رو زیر مجموعه اون می‌دونست.

مقام‌های دوازده‌گانه

مقام‌ها توی دوره‌های مختلف شامل دسته‌بندی‌های مختلفی می‌شد که یکی از دسته‌بندی‌های اصلی مقام‌های دوازده‌گانه هست که هر کدوم از اونها نوای خاص خودشو داشته که ممکنه اسم‌هاش براتون آشنا باشه: عشاق، نوا، بوسلیک، راست، عراق، اصفهان، زیرافکند، بزرگ، زنگوله، رهاوی، حسینی، و حجازی.
ظاهرا این دسته بندی بر اساس ملایمت هر مقام بوده.

موسیقی دستگاهی

به مرور زمان از دل موسیقی مقامی ساختار جدیدی شامل دستگاه‌ها و ردیف شکل گرفت. ساختاری که این روزها بیشتر کاربر داره البته نه به این معنی که موسیقی مقامی کاربردی نداره.ظاهرا دلیل اصلی این تغییر ساختار هم آموزش آسونتر موسیقی بوده. افراد زیادی برای اینکه ردیف‌ها به دست ما برسن زحمت کشیدن که میرزا عبدالله یکی از تاثیرگذارترین افراد تو این زمینه بوده. موسیقی دستگاهی ایرانی اجزایی هم داره:

گوشه

توی این دوره از موسیقی یه سری نغمه‌ به نسبت ثابت وجود داره که بهش گوشه می‌گن و نوازنده‌ها با استفاده از این قطعات و نغمه‌ها موسیقیشون رو شکل میدن خود گوشه‌ها هم فرم‌های مخصوصی دارند و معمولا برای جمله‌بندی از یه چارچوب مشخصی استفاده میکنن.

دستگاه

از کنار هم اومدن چند تا گوشه مرتبط یه دستگاه شکل می گیره. با تعریف فعلی موسیقی ایرانی میشه گفت ما ۷ دستگاه اصلی داریم شامل شور، سه‌گاه، چهارگاه،همایون، ماهور، نوا، راست‌پنج‌گاه

البته جدا از تعریف دستگاه آواز هم داریم که به نوعی زیر مجموعه یه دستگاه میشه و یه جورایی آوازها شبیه یه دستگاه فرعی هستن اما خوب بعضی از این آوازها انقدر کامل هستن که به تنهایی می‌تونن توی جایگاه دستگاه جا بگیرن مثل آواز دشتی، ابوعطا و بیات ترک.

ردیف

ردیف در اصل یک سری قطعه نمونه از گوشه‌های هر دستگاه موسیقی ایرانیه که نوازنده تلاش می‌کنه با تمرین و حفظ کردن روی اون‌ها تسلط پیدا کنه.

در حال حاضر اگر شما بخواید نوازندگی یه ساز ایرانی یاد بگیرید بعد از اینکه مقدمات نوازندگی رو یاد گرفتید میرید سراغ یکی از همین ردیف‌ها و یکیش رو انتخاب می‌کنید و سال‌ها تمرین می‌کنید تا تبدیل شید به نوازنده موسیقی ایرانی البته روی یه سری از سازها مثل تنبور و دوتار ساختار همچنان به صورت مقامی آموزش داده می‌شه.

همونطور که می‌بینید موسیقی ایرانی توی سال ها و قرن ها تغییراتی داشته، گاهی کلا کنار گذاشته می‌شده گاهی هم شامل پیشرفت‌های خوبی می‌شده. این روزها هم که موسیقی دستگاهی تغییر جدی‌ای نداشته و یا با چارچوب قدیمی خودش اجرا می‌شه یا فقط توی سبک‌های مردمی و پاپ، یه تیکه‌هایی از موسیقی ایرانی قرض گرفته می‌شه و استفاده می‌شه که خیلی از این کپی‌ها بدون دانش و سواد موسیقی هست و با تنظیم‌های پر زرق و برق باعث شده گوش مخاطب هم بهش عادت کنه (به اساتید بر نخوره، تعریفمون از سواد موسیقی فرق داره!).

شاید بشه یکی از مقصرین این وضعیت رو کامپیوتر و نرم‌افزار دونست! افراد علاقه‌مند به موسیقی با حداقل سواد موسیقی با کمک نرم‌افزار شروع می‌کنن به سرهم کردن موسیقی‌ها و یه خروجی می‌گیرن البته این خودش جای بحث داره که آیا این خودش بخشی از تحولات موسیقی این کشور در راه پیشفرته یا یه مشکله؟

اگر مشکله چرا این همه مخاطب برای اینجور موسیقی‌ها وجود داره؟ شایدم به خاطر این باشه که موسیقی بهتری نداریم و گوش مردممون عادت کرده به این جور به اصطلاح موسیقی‌ها؟
سوال بعدی اینه که آیا لازمه اتفاقات جدید و جدی برای موسیقی ایرانی بیوفته یا تعصب روی موسیقی دستگاهی خوبه تا باعث بشه بدون تغییر به نسل بعدی منتقل شه؟
و اگر باید تغییر ایجاد بشه؟ چه بلایی سر این موسیقی باید بیاد؟ تغییر کلی دستگاه، تلفیق با سایر موسیقی‌ها و استفاده از فاکتورهای سایر کشورها؟ یا بهتره بگیم هر چه پیش آید خوش آید؟!

  • دختر پاییز آبانی