تامالت

به توکل نام اعظمت

تامالت

به توکل نام اعظمت

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رقاص» ثبت شده است

خیلی نوجوان که بودم، ژیمناستیک‌کار بودم. آن‌روزها آرزو داشتم پاهایم 180 درجه باز شوند. شب‌ها درباره اش رویا می‌دیدم. روزها با فکرش زندگی می‌کردم و از مربی می‌خواستم به من تمرین اضافه بدهد. احساس می‌کردم بزرگترین کاری‌ست که می‌توانم بکنم تا من را به یک فرد خارق‌العاده تبدیل کند. خیلی تلاش کردم تا بالاخره اتفاق افتاد و در مسابقات مدرسه پاهایم 180 درجه باز شد و در اوج افتخار و شادی بودم.

پس از آن، بزرگتر که شدم، زندگی پیچیده‌تر و سخت‌تر شد و قدرت و زمان خلق این افتخارات را نداشتم. در نوجوانی بسیار بلندپرواز بودم و از این که نمی‌توانم همزمان فیلم بسازم و دانشگاه بروم و دف بزنم و یک خارق‌العاده واقعی باشم در عذاب بودم.

بعد از یک افسردگی طولانی و استیصال زیاد، برگشتم به زندگی و یاد گرفتم که اگرچه بلندپروازی تحسین شده است، اما برای خارق‌العاده بودن حتما نباید مدال المپیاد گرفت یا در بهترین رشته دانشگاهی درس خواند. من به تغییرات بزرگ و حیرت‌انگیز بسیار معتقدم. ورق زندگی اگر خودش برنمی‌گشت، بلند شدم ورق‌ش را به‌نفعِ آرامشِ روحم برگرداندم. و از خودم شروع کردم به تغییر.

دیروز یکی از دوستان عزیز با من تماس گرفت که برای زندگی نیاز به مشورت و هم‌فکریِ من دارد. رفتیم کافه و گپ زدیم و گفت من باید هزار کار تا الان می‌کردم و شنا یاد می‌گرفتم و ساز می‌زدم و معمار می‌شدم و رقاص می‌شدم. دیدم ما دوباره برای رضایت از خودمان شرط و شروط آن‌چنانی گذاشتیم و افتادیم توی چاله‌ی نارضایتی و ناامیدی.

من در جواب گفتم خارق‌العاده بودن از آن‌چه فکر می‌کنی به تو نزدیک‌تر است. هنوز هم با وجود وقت کم و محدودیت‌های زمانی و مالی، می‌توان خارق‌العاده بود و یک کار نسبتا بزرگ کرد. از نظر من که خارق‌العاده بودنِ کوچولویِ دیروز، این حقیقت است که اینقدر قابل اعتمادم که دوستان از من همفکری می‌خواهند.شاید همین برای یک روز کافی باشد.

  • دختر پاییز آبانی