تامالت

به توکل نام اعظمت

تامالت

به توکل نام اعظمت

۳۵ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

«من می‌اندیشم، پس هستم»: جمله‌ی معروفی که احتمالا برای حداقل یک مرتبه آنرا شنیده‌ایم. آغاز فاعل انگاشتن انسان، شروع پوزیتیویسم. این جمله در ابتدا آنقدر زیبا و بدیهی به نظر می‌رسد که اگر نه اینکه ذوق شنونده را برانگیزد که در اقل، تائید او را در پی خواهد داشت. اما آیا این جمله درست است؟ نکته‌ای که کمتر به آن فکر کرده‌ایم.

گزاره از دو بخش تشکیل شده است: من می‌اندیشم و من هستم که صورت منطقی آن «اگر من بیاندیشم، آنگاه من هستم» است. فرض «من می‌اندیشم» تنها فرضی است که قرار است بر طبق آن استنتاج صورت گیرد -که در غیراینصورت باید تمام مفروضات برای رسیدن به حکم ذکر شوند، اندیشیدن بدون هیچ وابستگی. حکم نیز «بودن» من است، یعنی چیزی که قرار است استنتاج شود این است که چون من می‌اندیشم، پس من وجود دارم و هستم. چیز بیشتری از این نمی‌خواهیم، اجازه دهید که فرض کنیم که نیستیم (و بالذاتِ فرض، نوعی از اندیشیدن را در اختیار داریم)، چون من اندیشه می‌کنم، پس طبق حکم مذکور، من هستم. من هستم و من نیستم و این تناقض است. در واقع تناقض از آنجا نشأت گرفته است که در استدلال دکارت، بصورت ضمنی در کنار اندیشیدن، بودن نیز مستتر است، اما از آنجا که مفروض اندیشیدن نداشتن هیچگونه وابستگی به بودن است، پس می‌توان فرض نبودن را نیز در نظر گرفت. فرض نبودن، در واقع اندیشیدن است در مورد نبودن و از اندیشیدن بودن نتیجه می‌شود! به نظر گزاره آنچنان که باید قدرتی در اثبات وجود ندارد.

هایدگر عقیده دارد که دکارت این جمله را به عنوان قیاس صوری استفاده نمی‌کند و در نزد وی، هستم نتیجه‌ی اندیشیدن نیست و در حقیقت صورت عکس آنرا به عنوان بنیاد ماجرا استفاده می‌کند. او صورت قیاس صوری این گزاره را «id quod cogitat, est; cogito; ergo sum» می‌داند (اگر چیزی بیندیشد، هست؛ می‌اندیشم؛ پس هستم.»

  • دختر پاییز آبانی

نمی دانم این چه عادت غلطی است که در جامعه رایج شده است. خیلی راحت دور هم می نشینیم و از دیگران حرف می زنیم و به سادگی آب خوردن درمورد آن ها قضاوت می کنیم. انگار در مقام خداوندی قرار داریم.

فلانی آدم خوبی است. فلانی دل رحم است. دیگری ضعیف است، آن فرد بلند و آن یکی کوتاه است. اگر فردی دچار مشکل می شود برخی می گویند حقش بود از بس بدی کرد خدا هم او را به چنین عذابی دچار کرده است. اگر کسی به مقام و ثروت قابل توجهی دست یابد بعضی ها قضاوت می کنند که حتماً خدا دوستش داشته که به او این چنین امکاناتی عطا نموده است. یا در اداره ها و سازمان ها این نوع قضاوت ها بسیار وجود دارد. 

به عنوان مثال اگر کارمند کوچکترین اختلاف نظری با آقای رئیس داشته باشد به راحتی قضاوت کرده و می گوید: نیروی ضعیفی است و یا توان کاری پایینی دارد. جالب است خیلی وقت ها این قضاوت ها در مورد کسانی است که از آن ها اطلاعات زیادی هم نداریم. یا اینکه آن ها را اصلاً ندیده ایم و یا بسیار کم با هم مراوده داشته ایم.

وقتی نسبت به مسئله ای شناخت پیدا نکرده ایم و شروع می کنیم به قضاوت این از جهل ماست. معمولاً زمانی یک فرد شروع به قضاوت می کند که یکی از این کارها را در ذهن خود انجام می دهد؛ فضولی کردن یا قیاس کردن. مورد قضاوت قرارگرفتن همان اندازه که برای ما ناخوشایند است، برای دیگران هم آزاردهنده است. متوقف کردن قضاوتِ دیگران و جایگزین کردن آن با پذیرفتن نقطه ضعف های طرف مقابل برای دو طرف التیام بخش است و با یاد گرفتن این مهارت هم قضاوت کننده سبک می شود، هم قضاوت شونده آرام می گیرد و انسان به گناه بزرگ غیبت و بدگویی پشت سر دیگران آلوده نمی گردد.

اینکه بعضی ها به صورت مستمر در مورد دیگران قضاوت می کنند دلایل متفاوتی می تواند داشته باشد. به عنوان مثال برخی به دلیل شرایط خاص خانوادگی خود قضاوت کردن درباره دیگران را به عنوان یک عامل کمکی در برقراری رابطه یاد گرفته و بدان عادت کرده اند. برخی در مورد دیگران قضاوت می کنند تا در اصل، خودشان را مخفی کرده باشند چرا که مواردی را در دیگران می بینند که در خودشان هم وجود دارد و آنها این ویژگی را دوست ندارند.

عده ای با قضاوت منفی در مورد دیگران و تحقیر آن ها برای مهم جلوه دادن خود و داشتن حس بهتر استفاده می کنند. اما هیچ کدام از این دلایل سبب نمی گردد قضاوت کردن حس مناسبی برای انسان ایجاد نماید زیرا اساساً قضاوت کردن دارای بار منفی است. و تنها راه رسیدن به آرامش عشق ورزیدن به دیگران و قبول کردن آنهاست همان طور که هستند و بهترین نقطه شروع از خویشتن است یعنی انسان به خود عشق بورزد و به خود احترام گذارد. ما از درون انسان ها و نیت آنها آگاه نیستیم. تنها خداوند حکیم است که می داند در دل هر انسانی چه می گذرد و هم اوست که بر اساس آنچه می داند قضاوت می کند و جزای عمل انسان را می دهد. پس بدانیم و آگاه باشیم که قضاوت در مورد خوب و بد دیگران و نیت اعمالشان در حوزه صلاحیت ما نیست لذا ما انسان ها به جای خداوند متعال حق نداریم در مورد خوبی و یا بدی کسی نظر داده و "نباید قضاوت کنیم!"

  • دختر پاییز آبانی

رون تی بک بنیانگذار شناخت درمانیست.اساس و پایه شناخت درمانی بر مفهوم افکارناسازگارانه و نگرشها و فرضهای اشتباه بنا شده است که به این افکار و نگرشهای اشتباه خطای شناختی میگویند. در واقع کار یک شناخت درمانگر به مراجع خود این است که به او کمک کند افکار اشتباه و خطاهای شناختی خودش نسبت به پدیده های بیرونی را بازبینی و اصلاح نماید.

همه ما الگوهای ذهنی ثابتی داریم که در هسته فکری ما نقش بسته است. با هر اتفاق بیرونی این الگوهای ذهنی با پیامهایی که از قبل دریافت کرده اطلاعات را تفسیر و ناخودآگاه به ما القا میکند که چه تفکری داشته باشیم ، چه احساسی بخاطر آن تفکر تجربه نماییم و در نهایت چه رفتاری را صورت دهیم.

اگر این نظام درونی ذهن ما باورهایی سالم و متعادل داشته باشد ما فکر مناسب ، احساس درست و رفتار شایسته ایی در مقابل پدیده ها و اتفاقات خوب یا بد بیرونی صورت میدهیم اما اگر این نظام اشکال داشته باشد نسبت به مسائل بیرونی ما دچار افکار اتوماتیک ناخوشایند خواهیم شد که این افکار ناخوشایند را خطاهای شناختی مینامند.

مهمترین اصل در شناخت درمانی این است که احساس منفی یا احساس مثبت ما ناشی از اندیشه منفی یا اندیشه مثبت است. غم و افسردگی بخاطر تفکریست که خود را شکست خورده میداند. احساس نگرانی ناشی تفکر به خطرات آینده است. احساس حقارت بخاطر فکر مقایسه خودمان با دیگران پدید میاید.احساس درماندگی ناشی از این است که فکر میکنید این وضعیت دشوار دائما ادامه میابد.

افکار منفی ما باعث احساس ناخوشایند ما شده و ما فکر میکنیم این شرایط دائمی است و ادامه میابد و قطعا این طرزی فکری منفی و ناسالم است. داشتن افکار منفی کاملا طبیعی است اما اینکه یک فکر منفی درست یا نادرست باشد نکته مهمی است. افکار منفی نادرست و ناسالم منجر به احساسات منفی ما میگردند.

  • دختر پاییز آبانی

دبیره میخی هخامنشی به خاطر سادگی اولین نوع دبیره میخی بود که رمزگشایی شد. به‌طور خلاصه روند خوانش مجدد به صورت زیر بود. از میان شاهان هخامنشی تنها کسی که پدرش شاه نبود داریوش بود؛ بنابراین ابتدا کلمهٔ شاه از روی تکرار به فواصل نسبتاً برابر (فلان شاه فرزند بهمان شاه فرزند…) حدس زده شد. از روی این دوقرینه نام داریوش خوانده شد و به کمک منابع یونانی و اسم شاهان هخامنشی سایر نویسه‌ها نیز خوانده شدند. گروتفند آلمانی و راولینسون بریتانیایی نقشی کلیدی در این فرایند داشتند. پژوهشگران و زبانشناسان با خواندن کتیبه‌های میخی ملاحظه‌کردند که با زبانی که شباهت بسیاری با سانسکریت (زبان باستانی هند) دارد مواجهند. سانسکریت زبانی کاملاً شناخته‌شده در آن زمان بود. به این ترتیب کتیبه‌های هخامنشی خوانده شدند.

در سال ۱۶۲۱م. سیاح ایتالیایی به نام پیترو دلاواله از کتیبه‌های تخت‌جمشید چند علامت میخی نقاشی کرد و با خود به اروپا برد و به حدس خود گفت که این دبیره باید از چپ به راست خوانده شود. شاردن جهانگرد فرانسوی در سال ۱۶۷۴م. یکی از کتیبه‌های ایرانی را در سیاحتنامه خود ترسیم کرد و کنت کای لوس در ۱۷۶۲ م. تصویر گلدانی از مرمر را که بر روی خود کتیبه‌هایی از سه دبیره میخی و یک دبیره مصری داشت انتشار داد و زمینه را برای تحقیق باز کرد. در سال ۱۷۶۵م. کارس تنس نی‌بور دانمارکی کتیبه‌هایی از پاسارگاد کپی برداشت و معلوم کرد که دبیره‌های این کتیبه‌ها از سه نوع است و ساده‌ترین آنها مرکب از چهل و دو علامت می‌باشد. دانشمند دانمارکی دیگری به نام مون‌تر نوع دوم دبیره میخی را در سال ۱۸۰۲م. دبیره سیلابی یا هجایی اعلام کرد و گفت هر علامت آن نمایندهٔ یک هجاست و دبیره سوم نیز ایدئوگرامی است یعنی هر علامت نمایندهٔ یک مفهوم یا کلمه‌است. بعدها دانشمند مزبور گفت در جاهایی که کتیبه به سه نوع دبیره نوشته شده هر سه از حیث مضمون راجع به یک مطلب‌اند و هرکدام از دبیره‌ها متعلق به یک زبان است. به عقیدهٔ او دبیره اول باید متعلق به زبانی باشد که متن در ابتدا به آن زبان نوشته شده و بعد آن را به دو زبان دیگر ترجمه کرده‌اند و چون زبان اهالی پارس، که تخت‌جمشید در آن واقع است، زبان پارسی بوده پس جای اول را باید به زبان پارسی داد. پس از آن او بخواندن دبیره اول که ساده‌تر بود پرداخت. او با این مجاهدت‌ها توانست دو حرف را که عبارت از «آ» و «ب» باشند معلوم کند و نیز متوجه شد که چند علامت دبیره میخی در ایران باستان همیشه با هم و به یک ترتیب تکرار می‌شوند ولی گاه آخر این چند علامت تغییر می‌کند. در ادامهٔ تلاش‌های مون تر، محقق دیگری به نام گروت فند به این نتیجه رسید که این چند علامت که به یک ترتیب و با هم تکرار می‌شوند باید کلمه شاه باشد و کلمه‌ای که قبل از آن آمده و در دو کتیبه مختلف است اسم شاه. بالا خره بعد از مجاهدت و تلاشهای فراوان محققین راولین سن موفق شد راز کتیبهٔ بیستون داریوش اول را که با سه زبان نوشته شده بود (پارسی قدیم، ایلامی،آسوری) فاش کند؛ و این باعث شد تا الفبای زبان پارسی باستان معلوم شود و چهارصد واژه از این زبان بدست آمد. علامات دبیره میخی دوم نیز به کوشش راولین سن در سال ۱۸۵۵ م. کاملاً معلوم شد و محقق شد که زبان آن زبان ایلامی یا زبان شوش جدید است. بعد از این به خواندن دبیره سوم پرداختند در اینجا کار با اشکالات بسیار همراه بود زیرا این دبیره کمتر از دو دبیره دیگر جا گرفته بود. «مون تر» در ۱۸۰۲ م. گفت که بعضی علامات دبیره سوم شبیه علاماتی است که بر آجرهای بابلنوشته شده و از خرابه‌های این شهر قدیم بدست آمده‌است. بر اثر اکتشافات الیاردا و ابت تاا در نینوا ثابت گردید که دبیره سوم کتیبه‌های هخامنشی همان دبیره آسوری وبابلی است و دیگر شکی نماند که شاهان هخامنشی بعد از زبان پارسی قدیم و زبان ایلامی به دبیره و زبان آسور و بابل، که زبان و دبیره نخستین مردم متمدن آسیای پیشین بود توجه داشته و آن را بکار می‌برده‌اند. بر اثر کوشش صدوپنجاه‌سالهٔ این پژوهندگان ما امروزه از هر جهت به زبان و دبیره رایج زمان هخامنشیان آگاهیم.

  • دختر پاییز آبانی

در دنیای پیشرفته امروزی،افراد بایستی یک هو ش فر هنگی(CQ) را برای سازگاری بهتر با شرایط و زمینه های فرهنگی توسعه دهند به طوری که بتوانند به طور متفاوتی در این محیط فکر کرده و رفتار کنند( کیم، یاماگوچی، کیم و میاهارا ۲۰۱۵، وارد، ویلسون و فیشر ۲۰۱۱). هوش فرهنگی به عنوان یک نوع هوش مفهومی سازی شده است که منعکس کننده توانایی فرد برای رفتارموثربا افراد با سوابق فرهنگی متفاوت است(ارلی و انگ ۲۰۰۳).روایی ساختاری و روایی افتراقی CQ در زمینه های فرهنگی مختلف اثبات شده است( انگ و همکاران ۲۰۰۷، شین، کاربوز، کاکسال و ارکان ۲۰۱۳). پنج صفت شخصیتی به صورت عوامل موثر بر CQ در نظر گرفته شده است( اتک و همکاران ۲۰۰۶). با این حال، توجهی به شیوه تاثیراثرات متقابل صفات شخصیتی برروی هو ش فر هنگی نشده است.بدون این دانش، امکان درک نقش مهم صفات شخصیتی در افراد مختلف برای راهنمای ارزیابی، انتخاب و توسعه استعداد های بین المللی وجود ندارد. از این روی، جدا از تاکید غالب مطالعات قبلی بر روی پنج صفت شخصیتی و ویژگی های افراد در شرایط بین المللی، هدف این مطالعه بررسی اثر تعاملی تجربه پذیری و سازشکاری بر روی هو ش فر هنگی می با شد.
اگرچه هوش از حیث سازگاری با محیط تعریف می شود( استبرنبرگ ۱۹۹۹)، هوش فرهنگی یک هوش منحصر به فرد برای سازکاری با محیط فرهنگی بوده و به ما در درک دلیل موثر بودن برخی از افراد نسبت به افراد دیگر در شرایط فرهنگی متنوع کمک می کند( توماس و همکاران ۲۰۱۵). بر اساس چارچوب چند بعدی هوش و اطلاعات هو ش فر هنگی به عنوان یک ساختار چند بعدی در نظر گرفته می شود از جمله ابعادفرا شناختی، شناختی، انگیزشی و رفتاری( ارلی و انگ ۲۰۰۳). هوش فرهنگی فرا شناختی اشاره به فرایند های تفکر در مورد تفکر و نگرشی دارد که افراد از آن ها برای کسب و درک دانش فرهنگی استفاده می کنند و برای تبیین تجربه های بین فرهنگی استفاده می شود. هوش فرهنگی شناختی توانایی فرد برای درک تشابه و تفاوت های میان فرهنگ های مختلف است و این کار مستلزم ساختار های دانش عمومی و نقشه های ذهنی در مورد فرهنگ های متفاوت است( انگ وهمکاران ۲۰۰۶). هو ش فر هنگی انگیزشی اشاره به علاقه فرد یا شخص به تجربه فرهنگ های دیگر و یک باور دارد که می تواند به طور موثر در محیط فرهنگی متفاوت عمل کند( انک و همکاران ۲۰۰۶). هو ش فر هنگی رفتاری به معنی توانایی فرد برای کسب رفتار های مناسب برای یک فرهنگ جدید است( ارلی و پترسون ۲۰۰۴).
علی رغم مربوط به تئوری چند بعدی هوش( گاتفردسون ۲۰۰۳)، یک مفهوم هو ش فر هنگی مبتنی بر تئوری توسعه می یابد( توماس ۲۰۰۶، توماس و همکاران ۲۰۱۵).اندازه گیری های هو ش فر هنگی، که به مراتب ابزار های خود گزارشی مشابه با اندازه گیری های روان سنجی سایر انواع اطلاعات ، روایی و پایایی می با شد. از این روی تحقیقات در مورد هو ش فر هنگی، شواهد زیادی را در مورد منحصر به فرد بودن ساختار هوش فرهنگی و برایند های ان تولید کرده است.این همبستگی زیادی با هوش عمومی ندارد بلکه با هوش عاطفی ارتباط دارد( مون ۲۰۰۱۰، راکساول، سیلر ، انگ ، وان دین و انن ۲۰۱۱). هو ش فر هنگی و هوش عمومی برای رهبری فرهنگی مهم است، در حالی که این دو برای رهبری داخلی از اهمیت زیادی برخوردار است( راک استال و همکاران ۲۰۱۱). هو ش فر هنگی موجب بهبود یادگیری از تجربه بین المللی، قضاوت فرهنگی و مذاکره بین فرهنگی شده و مدیران را قادر به رهبری تیم و نواوری سازمانی می کند.( التکوفو مانو ۲۰۰۹، کراو و فیرهام ۲۰۱۱). از این روی سازمان های جهانی برای انتخاب و توسعه استعداد با سطوح بالاتر هو ش فر هنگی و پتانسیل بالاتر برای توسعه هو ش فر هنگی برای رقابتی ماندن در محیط چالش پذیر ازاد عمل می کند.
پنج عامل شخصیتی مستقل با ابعاد هو ش فر هنگی همبستگی دارد( انک و همکاران ۲۰۰۶). به طور ویژه تر، ارتباطات معنی دار بین هو ش فر هنگی وجدانی و فرا شناختی وجود داشت.: پایداری عاطفی و سازشکاری عاطفی با هوش فرهنگی رفتاری، برون گرایی با هو ش فر هنگی شناختی، انگیزشی و رفتاری و تجربه پذیری با همه چهار عامل مربوط به هو ش فر هنگی( انگ و همکاران ۲۰۰۶). اگرچه مدل ۵ عاملی به عنوان مهم ترین مدل ساختار صفات شخصیتی در نظر گرفته شده است، صفات شخصیتی به طور جداگانه وجود ندارند، بلکه با سایرافراد با صفات دیگر همراه است( مرز و راس ۲۰۱۱، پنی ، دیوید و ویت ۲۰۱۱).اثرات تعاملی صفات شخصیتی قادر به پیش بینی عملکرد شغلی و رفتار فراتر از اثرات افزایشی ۵ عامل بود( هافستی، مارتینف مور و پروین ۲۰۱۲). هدف این مطالعه بررسی اثر تعاملی صفات شخصیتی بر روی هو ش فر هنگی با تاکید بر تجربه پذیری و سازشکاری بر اساس تئوری یادگیری اجتماعی است.

  • دختر پاییز آبانی

امروز سخت نیست که ببینیم رسانه ها به طور فزاینده ای در حال جهانی شدن هستند و تعریف جدیدی از روش زندگی و شیوه های ارتباط بین انسان ها ار ارایه می دهند که در آن،تعامل میان فرهنگی،ایجاد روابط،و شیوه های کسب و کار،به راحتی برای همگان میسر می گردد.منتقدان جهانی شدن استدلال کرده اند که جهانی شدن رسانه ها منجر به استاندارد سازی،تجانس فرهنگی و ناپدید شدن تفاوت های فرهنگی خواهد شد.یکی از زمینه هایی که تا حد زیادی توسط این تحول تحت تاثیر قرار گرفته،طراحی گرافیک است،زیرا جهانی شدن رسانه ها،از طرفی جهانی شدن فرهنگ،زبان و زبان بصری را به دنبال دارد و از سوی دیگر،طراحان گرافیک را برای اولین بار،در موقعیت کار با مشتریان بین المللی و طراحی برای مخاطبان جهانی قرار داده است.سوال این است که پیامدهای جهانی شدن رسانه ها در طراحی گرافیک چیست؟این مقاله سعی دارد با روش توصیفی و تحلیل نمونه هایی منتخب از آثار طراحی گرافیک،پاسخگویی سوال تحقیق باشد.براین اساس،ابتدا پیامدهای جهانی شدن رسانه ها را مطرح و سپس تاثیر آنها را در طراحی گرافیک بررسی خواهد کرد و در پایان راه حل های پیشنهادی خود را ارایه می نماید.روش گردآوری اطلاعات اسنادی و نمونه گیری انتخابی می باشد.

  • دختر پاییز آبانی

از آنجا که نقش ‌آگهی قاعدتا این است که در دنیای تجارت، خریدار و فروشنده را به هم نزدیک کند، لذا طراحی گویا و کامل یک آگهی تبلیغاتی بدون رعایت شگردهای فنی و هنرمندانه، میسر نیست؛ طراحی‌ که به‌صورت فرآیندی مشخص بعد از تبیین هدف تبلیغاتی و بودجه‌بندی، به جمع‌آوری اطلاعات لازم از مخاطبین و محصول پرداخته و شروع به ایده‌پردازی در مورد چگونگی به‌کار بردن جاذبه‌ها و تکنیک‌های تبلیغ می‌کند و در آخر، رسانه‌ مورد نظر برای آگهی تعیین ‌شده و عناصر تبلیغ با رعایت اصول زیبایی‌شناسی، در رسانه مورد نظر صفحه‌آرایی می‌شوند و مساله این‌جا است که طراح چگونه جاذبه‌ها و تکنیک‌ها را در طراحی تبلیغ به‌کار برد و آن را با معیارهای زیباشناسی یک رسانه، متناسب و آماده کند؟روش تحقیق این پژوهش، توصیفی- تحلیلی بوده که با استفاده از دو شیوه‌ کتابخانه‌ای و مشاهده‌ای انجام ‌شده است. در روند تحقیق مشاهده‌ای، یک اثر از دهه‌ معاصر در حوزه‌ طراحی آگهی‌های تبلیغاتی محیطی از میان آثار طراحان ایرانی و خارجی، مورد بررسی قرار گرفت و چگونگی استفاده از شگردهای تبلیغاتی آن بررسی شد. نتیجه‌ این پژوهش نشان می‌دهد که طراح تبلیغات در طراحی آگهی تجاری با انتخاب شگردهای مناسب تبلیغ و رعایت موارد ذکرشده در هر مرحله از مراحل طراحی تبلیغات - تبیین هدف، بودجه‌بندی، جمع‌آوری اطلاعات مخاطب و محصول، ایده‌پردازی، انتخاب رسانه تا طرح‌بندی فنی و هنری آگهی- در درجه اول می‌تواند به تبلیغ خود مطمئن باشد؛ چرا که تبلیغ ساخته‌شده، تبلیغی علمی بوده و در درجه دوم، از اثربخشی تبلیغ خود بر روی مخاطب مورد نظر مطمئن باشد.

  • دختر پاییز آبانی

تعصب قومی، مشخصا نسبت به مهاجران و غالبا بیان شده به شکل تبعیض و بیگانه هراسی، واقعیتی در حال رشد در جوامع اروپایی می باشد. در سال ۲۰۰۵، Coenders، Lubbers و Scheepers به مقاومت در برابر مهاجران در میان نیمی از جمعیت جوامع اروپای شرقی و غربی را اذعان داشتهاند. بصورت مشابه گزارش Eurobarometer مخصوص ابراز داشته است که "نسبت (میزان) قابل توجهای از پاسخ دهندگان (از ۲۷٪ تا ۴۲٪) گفتهاند که احساس میکنند که تبعیض اکنون، بیش از چیزی که ۵ سال گذشته وجود داشته گستردهتر شده است. با توجه به تبعیض برپایه منشا قومیت، این بخش حتی دیدگاه اکثریت را شکل میدهد. (p. 10) مخصوصا، این احساس که تبعیض بصورت پراکندهتری وجود دارد، مکررا در کشورهایی با نسبتهای بالاتری از مقیمان متولد خارجی، که در مطالعه ۲۰۰۶ توسط مرکز نظارت اروپا در رابطه با نژاد پرستی و بیگانه هراسی نشان داده شده، گزارش شده و دریافته شده است که سطح بالاتری از حمایت برای محرومیت گرایشات قومی بیان شده توسط اکثریت جمعیت در کشورهایی با جمعیت مهاجر بزرگتر وجود دارد. در این زمینه، بررسی نقش عدم باورها درباره ماهیت تعصب، خصوصا نسبت به مهاجران و اقلیتهای قومی، در جهتدهی این چنین تاثیراتی برای روانشناسان اجتماعی امری مهم است. ادبیات روانشناسی به توصیف و تشریح نظریههای بدون شناخت بعنوان "ساختارهای دانشی با جزء تصادفی یا تشریحی" میپردازد که "به مردم اجازه میدهد تا رویدادهایی که اتفاق افتاده است را توضیح دهند...‌ و آینده ممکنه را پیشبینی کنند.بنابراین، میتوانیم بگوییم که مردم عادی، در زمینه علوم رفتاری خبره نبودi، و از نظریهها و ادراک های بدون شناختی برای ارایه توضیحات اتفاقی برای پدیده ها، حتی اگر آنها بر اساس روشهای عملی بررسی نباشند، استفاده میکنند. اعتقادات بدون شناخت احتمالا از فرهنگ و همچنین ملیت تاثر گرفته است، بر پایه آرایهای از مسائل، و ممکن است که نقش مهمی را در نگهداری و ادامهدار شدن تعصب قومی ایفا کند. از دیدگاه نظریه غالب اجتماعی، این ساختارهای دانشی ممکن است که بعنوان مشروعیت بخشی اسطوره گرایی در نابرابریهای اجتماعی و وضع موجود فعالیت کند. به همین دلیل، ممکن است که اعتقادات بدون شناخت در زمان هایی بعنوان پشتیبانی از گرایشات ایدئولوژیکی غالب گروه محور و جهان بینی رقابتی توسط برخی از افراد خدمت کند. در مطالعهای بروی ادراکات بدون شناخت تعصب قومیتی در کانادا، دریافته شده است که اعتقادات مردم درباره تعصب، ساختاری منطقی و نسبتا مسنجمی را شکل میدهد. زمینههای عدم شناخت تعصب قومی، در درجه اول متمرکز بر نادانی بعنوان یک علت و تعادل بعنوان یک راه حل برای تعصب میباشد. مردمی که از نابرابریهای اجتماعی پشتیبانی می‌‌کنند، از این اعتقادات "برای مشروع ساختن و تقویت گرایشات تبعیض آمیز" استفاده میکنند. در مقاله پیش رو، ما به دنبال فهم اعتقادات بدون شناخت درباره تعصب قومی در ایتالیا، و چگونگی ارتباط آنها با سطوح فردی تعصب قومی، در هر دو حالت مدرن و کلاسیک، با پشتیبانی نابرابری های اجتماعی همراستا با نظریه سلطه اجتماعی بودهایم.

 

  • دختر پاییز آبانی

در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم . مادرم مرا بوسید و گفت نمی توانی عزیزکم.

گفتم می توانم . من تو را از خواهرم برادرم ، تمام عروسکهایم و حتی پدرم بیشتر دوست می دارم. ولی مادرم گفت روزی کسی می‌آید که تمام دنیای تو می شود و هیچ کس را نمی‌توانی به اندازه او دوست داشته باشی. روزها و سالها گذشت و من بر سر قولم مانده بودم.

اما در یکی از روزهای سرد زمستان یکی آمد که تمام جان من شد. همان روز مادرم با شادمانی به من لبخند زد و گفت دیدی توانستی ....

دخترکم سلطان قلبم شد. قلبم ، روحم ، جسمم ، ذهنم و تمام هستی ام شد. یک حس عجیب غیر قابل وصف! و من را به خاطر این حال و هوا مادر نامیدند من از آن روز کامل شدم. خودم ، نگاهم ، روحم ، احساسم ....

و حالا
از ملالتهای این روزهای مادری ام میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان کودکم بدوم و دستش را بگیرم تا زمین نخورد.
به کارهای روی زمین مانده ام نمی رسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می‌آید، به پاهایم آویزان می‌شود و آن قدر نق میزند تا بغلش کنم، تا آرام شود
این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترسش دور می‌کنم تا مبادا دست‌های کنجکاوش آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنش را میبینم که سوپش را نمی‌خورد و کلافه می‌شوم از اینکه غذایش را بیرون می‌ریزد
هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم.
روزها می‌گذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمی‌کنم و باز هم به کارهای مانده‌ام نمیرسم...
امشب با همین فکر‌ها کودکم  را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...
کودکم روزی آنقدر بزرگ خواهد شد که دیگر در آغوش من جا نمی‌شود و آنقدر پاهایش قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور می‌شود و من می‌نشینم و نگاه می‌کنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعت‌ها را بشمارم تا او از راه بیاید و من یک فنجان چای تازه دم برایش بیاورم و به حرفهایش با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی می‌رسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه‌ای را که او  در آن نیست تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز می‌ماند، بزرگ شدن او را بیرحمانه به چشمم بیآورد
روزی خواهد رسید که او بزرگ می‌شود، شاید آن روز دیگر جیغ نزند، بلند نخندد، همه چیز را به هم نریزد... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب می‌روم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی می‌سازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم.

روزی بانویی می شوی خیلی شبیه من و چقدر به تو افتخار خواهم کرد.

جان مادر، یادت بماند برای بانو شدنت جوانی ام را داده ام ، ثمره جوانی ام ، از تو انتظاری ندارم جز اینکه باشی، باشی و باشی ....

 

 

 

 

 

  • دختر پاییز آبانی

به قاعده‌مندی‌های اجتماعی که در اثر تکرار منظم و پایدار به وجود آمده‌اند عادت گفته می‌شود. عادتها، رفتارهایی ناخودآگاه هستند.

به دنیا می آییم ، عادت می کنیم. از بدو تولد به هر آنچه پیرامونمان وجود دارد عادت می کنیم. به آدمهای پررنگ زندگیمان، به اشیا دوست داشتنی که کنارمان است. به روز ، به شب، به آمدن ها، به رفتن‌ها، به طلوع، به غروب، به تمام آنچه اتفاق می‌افتد عادت می‌کنیم و این سخت ترین درد و زخم زندگی است. چه کنیم با این دردی که درمانی ندارد، زیرا آهسته وارد می شود، در سکوت کم کم رشد می کند و از بی خبری ما سیراب می‌شود و وقتی کشف می‌کنیم که چطور مسمون آن شده‌ایم ، می‌بینیم که هر ذره بدنمان با آن عجین شده است. می بینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست و هیچ دارویی هم درمانش نمی‌کند ....

سخت است این درد بی انتها ....

عادت می کنیم ....


  • دختر پاییز آبانی